#فرزندپروری

چالش والدین فرزندان مبتلا به صرع

بعد از لحظه‌ای که از شوک اولیۀ  تشنج کودکتان که یک لحظه به نظرتان رسید  فرزندتان فوت شده؛ عبور می‌کنید؛ چیزهایی هست که لازم است یاد بگیرید تا بتوانید به زندگی روزانۀ خود بازگردید. اینجا پنج چالش است که در مسیر مواجهه با کودک مبتلا به صرع، کشف خواهید کرد:

1. برنامه ریزی:

یکی از مهمترین چالش‌ها، برنامه‌ریزی خود و آماده بودن همیشگی‌تان است. در واقع شما نمی‌توانید همیشه آماده باشید؛ ولی می‌توانید برنامه‌ریزی کنید. نمی‌توانم بگویم با چه تعداد پزشک و درمانگر و متخصص متفاوت در هفته ملاقات داشته‌ام و حساب آنها از دستم رفته است. این سرگیجه‌آور است که آدم‌های زیادی، درگیر مشکل فرزند شما هستند و گاهی‌اوقات شش ملاقات در یک هفته دارید. گاهی اشتباه می‌کنید و یک ملاقات مهم را  فراموش می‌کنید. حتی با داشتن یک دفترچۀ کوچک برای نوشتن ملاقات‌ها، ممکن است گاهی فراموش کنید و این موقعیت  پرفشار و آشفته‌کننده‌ای است. خوشبختانه اکثر مراکز درمانی موقعیت شما را درک می‌کنند.

2. از موقعیت، فیلم تهیه کنید :

احتمالاٌ از شما خواسته می‌شود تا از تشنج‌های فرزندتان ویدئو تهیه کنید تا پزشک، اطلاعات بیشتری به دست آورد. بیایید صادق باشیم. وقتی کودکتان دچار تشنج می‌شود؛ موقعیتی ناگهانی است و سخت می‌توان تلفن همراه را برداشت و از او فیلم گرفت و قطعاً فیلم گرفتن از او، اولین اقدام شما نیست. این واقعاً  درخواستی غیرممکن است. نمی‌توانید کنار بایستید و مثل یک توریست موبایل در دست، فیلم بگیرید. می‌خواهید کنار فرزندتان بمانید؛ محیط را امن نگه دارید و اطمینان پیدا کنید که آسیب به حداقل می‌رسد. می‌خواهید کودکتان را در آغوش بگیرید و در حالیکه زیر گوشش کلمات آرامبخش زمزمه می کنید، موهایش را نوازش کنید. در نهایت حتی زمان طول کشیده را هم، از دست می‌دهید. ولی هر تکان، هر صدا، هر حالتی را که در صورت کودکتان می‌بینید؛ فراموش نخواهید کرد.

3. داروها :

انتخاب‌های زیادی برای درمان صرع فرزند شما وجود دارد؛ ولی هنوز دانش کاملی وجود ندارد. ممکن است برای تلاش در کنترل تشنج‌ها در منزلتان انبار دارویی به وجود آمده باشد. گاهی‌اوقات داروهایی که برای کودکتان تجویز می‌شوند فوق‌العاده‌اند و گاهی هم هیچ تأثیری ندارند. این دردناک است که ناچارید به کودکتان داروهایی بدهید که یک روز تأثیر دارند و یک روز اثر نمی‌کنند. این جنگی تمام نشدنی است؛ گاهی میزان داروها تغییر می‌کند و گاهی تغییر دارویی اتفاق می‌افتد.

4. درماندگی :

شما می‌خواهید حامی بی‌نقص فرزندتان باشید : مامان و بابای کامل.
می‌خواهید همه‌ی اتفاق‌های بد را از او دور کنید. ولی چیزهای بد برای کودک مبتلا به صرع، دیدنی نیستند و غیرممکن است بتوانید آنها را متوقف کنید. نمی‌توانید بیماری را بترسانید و دورش کنید یا کودکتان را ببوسید و او خوب شود؛ نمی‌توانید مانع آمدنش شوید و کنترلی روی آن ندارید. یکی از بزرگترین چالش‌ها، دیدن جریان و فرآیند بیماری است. می‌بینید که رفتار کودکتان تغییر می‌کند؛ می بینید او برای قورت دادن این قورباغه، چالش دارد و شما به هر دلیلی اشک می‌ریزید. وقتی او رنج می‌کشد، گریه می‌کنید؛ وقتی می‌فهمید چگونه این اتفاق برایش می‌افتد، گریه می‌کنید؛ وقتی فرزندتان روز خوبی را پشت سر می‌گذارد گریه می‌کنید؛ و ناگهان تسکین، در موقعیتی غیرمنتظره شما را در برمی‌گیرد. اغلب بی‌خبر می‌آید، چون دیگر می‌دانید که نمی‌توانید صرع را دور کنید.

5. پذیرش :

با وجود همه‌ی چیزهایی که برای فرزندتان پیش می‌آید؛ ممکن است شما همچنان در انکار بمانید. نمی‌توانید با این واقعیت که فرزندتان مثل دیگران نیست؛ کنار بیایید. ممکن است خشمگین شوید؛ از خودتان عصبانی شوید؛ خودتان را سرزنش کنید برای اینکه نمی‌دانید چه کاری را اشتباه انجام داده‌اید. ممکن است خونسردی خود را از دست دهید و جروبحث کنید. زمان می‌برد تا به پذیرش برسید. حتی با وجود رسیدن به پذیرش، گاهی می‌خواهید برای پذیرفتن یک موقعیت، با آن مبارزه کنید. در طول زمان یاد می‌گیرید که وضعیت را بپذیرید و کودکتان را با موقعیت جدید ببینید.

بیشتر

چگونه با دخترتان از بدنش حرف بزنید؟

گام اول این است که با دخترتان درباره بدنش چیزی نگویید؛ مگر این که بخواهید به او دربارۀ چگونگی عملکرد بدنش، چیزی یاد دهید. اگر  وزن از دست داده یا وزن به دست آورده؛ در این باره گفت و گو نکنید. اگر فکر می کنید اندام دخترتان فوق العاده است، به خودش این را نگویید. چیزهای دیگری هست که می توانید به او در این خصوص بگویید.

جملۀ « به نظر خیلی سالم می رسی» یکی از بهترین ها است؛ یا « چه قدر به نظر قوی می رسی.»

« می تونم ببینم چه قدر خوشحالی – می درخشی.»

از این بهتر این است که  از او برای چیزهایی که به بدنش ربطی ندارد، تعریف کنید.

به بدن زنان دیگر هم اشاره ای نداشته باشید. هرگز! حتی یک اشارۀ کوتاه؛ چه مهربانانه و چه ظالمانه.

به او مهربانی نسبت به دیگران را یاد دهید؛ همانگونه که مهربانی نسبت به خودتان را آموزش می دهید.

هرگز جلوی او از این که چه قدر از بدنتان متنفر هستید،یا رژیم غذایی تازه ای را شروع کرده اید، حرفی نزنید.  در واقع جلوی دخترتان، رژیم جدیدی را آغاز نکنید. به جای آن از غذاهای سالم و آشپزی سالم گفت و گو کنید. نگویید: « من از الان دیگر کربوهیدرات نمی خورم.» چرا که دخترتان نباید فکر کند که کربوهیدرات ها بد هستند؛ چون وقتی شما از چیزی که می خورید شرمنده باشید ، او را هدایت می کنید که در مورد خودش هم شرمنده باشد.

دخترتان را تشویق کنید بدود؛ چرا که دویدن، فشارهای روانی را کم می کند. دخترتان را تشویق کنید از کوه بالا برود؛ چرا که هیچ جایی بهتر از بلندی کوه ها، برای کشف معنویت در شما نیست. دخترتان را تشویق کنید موج سواری کند، صخره نوردی کند، یا دوچرخه سواری کوهستان برود؛ چون این چیزها او را می ترساند و گاهی اوقات، همین ها چیزهای خوبی برای او هستند.

به دخترتان کمک کنید تا عاشق فوتبال، قایقرانی یا چوگان شود؛ چون ورزش ها از او، یک زن جسورتر و پیشروتر می سازند. برایش توضیح دهید که مهم نیست چه قدر سن شما بالا می رود؛ شما هرگز برای یک کار گروهی خوب، متوقف نمی شوید. هرگز او را مجبور به ورزشی نکنید که اصلاً دوست ندارد.

به دخترتان نشان دهید که زنان برای این که آینده شان را به جلو حرکت دهند، نیازی به مردان ندارند.

به او یاد دهید چگونه سوپ کلم درست کند.

به دخترتان یاد دهید که چگونه با تعداد محدودی کره، یک کیک شکلاتی درست کند.

ممکن است هم شما و هم دخترتان ران های لاغری داشته داشته باشید یا هر دوی شما قفسۀ سینۀ پهنی داشته باشید. خیلی راحت است که از این اندام های بدون میزان، تنفر داشته باشید. ولی این کار را نکنید. به دخترتان بگویید که با ساق هایش می تواند یک دوندۀ ماراتون شود، اگر بخواهد و قفسۀ سینۀ پهن هم، نشان دهندۀ ریه هایی قوی است. او می تواند فریاد بزند، آواز بخواند و جهان را تکان دهد، اگر بخواهد.

به دخترتان یادآوری کنید که بهترین کاری که می تواند با بدنش انجام دهد، این است که از آن برای رسیدن روحش به زیبایی استفاده کند.

نویسنده : Sara Skoppelkam

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

بیشتر

شش جمله ای که هر نوجوان نیاز دارد تا از شما بشنود.

نوجوانان مشهورند به این که همه چیز دان هستند و مرتب به والدینشان می گویند که چه قدر کم می دانند؛ در حالی که چشم هایشان را می چرخانند، لحن بدی دارند و گاهی اوقات حتی از واژه های آن چنانی استفاده می کنند : «خدای من تو خیلی ….. هستی. »( جای خالی را با کلمۀ مورد علاقۀ نوجوانتان پر کنید)‌

هرچه قدر شما فکر کنید نوجوانتان، از آن دسته نوجوان ها نیست؛ ولی باز او هست و این کاملاً طبیعی است. آنان از نظر رشد در حال تغییرهای عظیم جسمی و عاطفی هستند. فقط براساس اندازۀ مغز، آنها باهوش تر از ما هستند. مغز آنها بزرگتر و با ظرفیت بیشتری از ما است. پس این که به سطحی از دانش رسیده اند که ما می بینیم، کاملاً طبیعی است.

ولی متأسفانه چیزی که آنها نمی دانند و تعداد کمی از ما می توانیم ماهرانه آن را بگوییم این است که مغز آنها بزرگ هست، ولی کامل رشد نکرده است. آنها برای همه چیز اشتیاق دارند و حس عدالتخواهی و نیازهایشان برای آن چه در خانه، مدرسه و جهان اتفاق می افتد؛ اغلب باعث می شود انفجاری رخ دهد. اما تنظیم هیجان ها، فرآیندی است که هنوز در حال وقوع است. مثل این که شما پایتان روی پدال گاز ماشینی است که ترمز ندارد. 

نوجوانان نیاز دارند یاد بگیرند چگونه برای هیجان هایشان از دکمۀ ترمز استفاده کنند و خود را براساس آنها مدیریت کنند. آنها نیاز دارند تا از هیجان های خود در زمان درست، با سرعت مناسب و در موقعیت مناسب استفاده کنند.اینجا شش جمله ای است که شما می توانید برای کمک به آنها، به نوجوانتان بگویید:

  1. من به تو می بالم.

راهی پیدا کنید تا اغلب اوقات این جمله را به او بگویید. برای دانشی که دارد، به او ببالید؛ برای کارهایی که انجام می دهد یا تلاش می کند، به او ببالید. با او به بازی ها و مسابقاتش بروید. با او به نمایش ها و اجراهایش بروید. حتی اگر  جوری کار می کند که آشفته ترین آدم روی زمین شده اید، با این حال به او بگویید که او مایۀ ‌افتخار شماست. شاید منتظر شوید که در یک موقعیت مناسب قرار بگیرید تا این جمله را به او بگویید.

  • من اشتباه کردم.

شاید این جمله ناراحتتان کند؛ ولی واقعیت این است که این عبارت، برای خلق یک رابطۀ سازنده با فرزندتان حیاتی است. آنها به گونه ای رفتار می کنند که گویا شما احمقی بیش نیستید و هیچ چیز نمی دانید؛ ولی در حقیقت آنها در حال تماشای شما هستند و شما برایشان، حکم راهنما را دارید.

این زمانی است که نوجوان شما، شروع به کشف این نکته می کند که شما بهترین آشپز دنیا نیستید یا والدین دوستش، واقعاً بهتر هستند. اما در همان زمان، شما تمام دنیای او هستید و آنها درمی یابند که همه چیز و هیچ چیز را درمی یابند و نیاز دارند تا شما را در روشنایی متفاوتی ببینند.

این کشف برای آنها، با این جمله ها از سمت شما آغاز می شود :« من نمی دانم.» یا « من اشتباه کردم.» این جمله ها نشان می دهد که شما هم اشتباه می کنید و شما هم بهترین سعی خود را در هر کاری می کنید. این پیام بزرگی است که شما به نوجوانتان می فرستید که هرکسی می تواند بهترین تلاش خود را انجام دهد و در عین حال گاهی دچار چالش شود.

  • تو اشتباه کردی.

 گفتن این جمله به نوجوانتان که تو اشتباه کردی یا می توانستی بهتر عمل کنی، پیام مهمی است که شما در مسیر رشد به او می دهید. آنها همیشه بر حق نیستند. اما یادتان باشد این موضوع برای اثبات کار اشتباه آنها یا فهماندن به ایشان برای  نگرش اشتباه بودن نیست. این به معنی داشتن یک گفت و گوی صادقانه است که البته شامل بالیدن های خیلی زیاد اما همراه با صداقت می شود.  

منظور ما این نیست که نوجوانتان را خیلی زود به دنیای بزرگسالی، با این باور که او می تواند هرکاری را انجام دهد پرتاب کنید. آیا آنان می توانند به اهداف خود برسند؟ بله البته! ولی چگونه او می تواند یک خواننده پاپ پولدار شود در حالی که نمی تواند آواز بخواند تا کمی پول دربیاورد؟ او احتمالاً نمی تواند یک حسابدار خیلی خوشحال شود؛ اگر از ریاضی متنفر است و عاشق این است که آدم ها تمام روز اطرافش باشند.

از آنها تعریف کنید و آنها را هدایت کنید. از هر آنچه خوب است تعریف کنید ( و قطعاً همه چیز نیست ) و آنها را به سمتی هدایت کنید که مناسب آنها است ( نه البته جایی که خودتان تمایل دارید) . آنها به راهنمایی نیاز دارند. بهشان بدهید.

4. من به تو گوش می کنم.

نوجوانان در طیفی از حرف زدن مداوم و سکوت مطلق در حرکت هستند. به ندرت تعادل دارند؛ همان پدال گاز بدون ترمز. همه یا هیچ! پس اگر زمانی دیدید که بی وقفه درحال صحبت با شما هستند، تلفنتان را زمین بگذارید، کامپیوترتان را خاموش کنید، هر کاری انجام می دهید را متوقف کنید و فقط به او گوش کنید.

اجازه دهید واضح تر بگویم. به گونه ای عمل نکنید که گویی به اجبار درحال گوش کردن او هستید. مهارت حفظ آنان به ادامۀ گفت و گو، تازه مثل این است که شما فقط نیمه در حال گوش دادن به او هستید. اما واقعاً به او نیمه گوش نکنید چرا که او را خواهید رنجاند. آنها نیاز دارند تا بدانند که وقتی سؤال یا نظر یا فکری دارند، شما آنجا هستید و از شنیدن آن چه می گویند، هیجان زده می شوید.

5. این مسئولیت تو است.

«این مسئولیت بر عهدۀ تو است. این کاری است که از پس تو برمی آید. تو می توانی آن را انجام دهی.» کارهای نوجوانتان را برایش انجام ندهید. همانطور که آنها به معلم زبان و ریاضی و علوم نیاز دارند؛ نیاز به معلمی هم برای مهارت های زندگی و مهارت های هیجانی دارند. بگذارید خودشان این مهارت ها را انجام دهند: شسشتوی لباس ها / خرید/ نظافت / برنامه ریزی و … این ها مهارت های خوبی برای تمام زندگی هستند.

اما چیزی که بسیار مهم است و به نظر می رسد کمتر روی آن متمرکز می شویم، مهارت های هیجانی است. آنها نیاز دارند تا مسائل خود را با دوستانشان حل کنند. نیاز دارند تا معلم یا کسی که نسبت به آنها ناامید شده، را دنبال کنند. نیاز دارند تا به مادربزرگ تلفن کنند و از او بابت فراموش کردن کاری، عذرخواهی کنند. نیاز دارند برای چیزی که از آن ترسیده یا غمگینشان کرده، گریه کنند. نیاز دارند برای بعضی مسائل خنده دار، بخندند. نیاز دارند تا خجالت بکشند، احساس گناه کنند، اندوه را تجربه کنند و همۀ سختی های زندگی که برای آنها تدارک دیده شده است، را لمس کنند. البته بسیار سخت است که به عنوان والدین، گوشه ای بنشینیم و بدون هیچ تلاشی برای درست کردن اوضاع، فقط تماشاچی باشیم. اجازه دهید آنها بدانند که شما کنارشان هستید و همیشه خواهید بود؛ ولی خودشان از عهدۀ کارها برمی آیند.

6. دوستت دارم.

هرروز نوجوان، پراز تغییر و چالش است. آنها هر روز با سرعتی سرسام آور پیش می روند. نوجوانان به وسیلۀ‌شبکه های مجازی، در ارتباط مداوم با جهان هستند و واقعاً دنیا روی نوک انگشتان آنها می چرخد. امروز بیش از هرزمان دیگری، اهمیت این نکته برای نوجوان شما بیشتر شده است که بداند شما کنار او هستید و به او افتخار می کنید و همراه او برای گام های بعدی در روابطتان رشد می کنید و هیجان زده می شوید؛ و همۀ این ها می تواند با این چند کلمه جریان یابد:« دوستت دارم.» بنابراین حتی زمان هایی که چشم هایشان را برای شما می چرخانند یا تظاهر می کنند که به حرف های شما گوش نمی کنند یا با لحن بدی به شما جواب می دهند، به هرحال آن را بگویید.

*********************

بزرگ کردن یک نوجوان اصلاً کار ساده ای نیست و شما این را درک کرده اید. به شما افتخار می کنیم.

بیشتر

به کودکتان نگویید:” هرگز عصبانی نشو! ” به او بیاموزید چگونه عصبانی باشد.

در حالی که ما احتمالاً از فرزندانمان به شیوه های سنتی مراقبت می کنیم، اطمینان داریم که خوب غذا می خورند، لباس خوب می پوشند و خانه ای برایشان تدارک دیده ایم؛ اما فقط این ها مهم نیستند. 

گاهی فراموش می کنیم که مراقبت از  سطح هیجانی آنها چه قدر مهم است و به همین دلیل این مسئله پشت موارد دیگر از نظرمان پنهان می شود.

دسترسی کودکتان به تمام نیازهای جسمی اش، به معنای آن نیست که او همۀ چیزهایی را که در سطح عاطفی هم نیاز دارد، داراست.

این دو محدوده شبیه هم نیستند و حتی به مدلی که بیشتر ما فکر می کنیم، به هم نزدیک هم نیستند.

کودکانی که از  نظر عاطفی نادیده گرفته می شوند؛ ممکن است احساس کنند که چیز اشتباهی وجود دارد، ولی نمی توانند درک کنند که مورد غفلت قرار گرفته شده اند. آنها فقط درد خود را تشخیص می دهند و به بهترین روشی که می توانند، ادامه می دهند.

ما به عنوان والدین باید به فرزندانمان آموزش دهیم که با این مسئله چگونه کنار بیایند و هیجان های خود را به شکلی مناسب مدیریت کنند. این کار سختی نیست و این منفعت را دارد که کودکتان تا پایان عمر از آن بهره ببرد.

اگر تا به حال از موارد زیر استفاده نکرده اید؛ الان وقت مناسبی است :

1.  از کودکتان بپرسید چه احساسی دارد.

از کودکتان بخواهید تا احساس هایش را به شما نشان دهد. بگذارید او خودش را برای شما ابراز کند. وقتی به نظر می آید چیزی ذهنش را مشغول کرده، از او بخواهید با شما صحبت کند.

2.  نگذارید احساس کنند که وقتی دربارۀ احساسشان حرف می زنند، کار اشتباهی می کنند.

کودک شما نمی تواند جلوی احساس خود را بگیرد. اینکه احتمالاً شما فکر نمی کنید آنها نباید چنین واکنشی را نشان دهند، به معنای آن نیست که احساس آنها اشتباه است. آنها متعلق به خودشانند و شما لازم است این را مرتباً به خودتان یادآور شوید.

3.  به آنها یاد دهید که احساس های خود را تشخیص دهند.

شما نیاز دارید تا به کودکتان یاد دهید که روی احساس هایش نامگذاری کند. وقتی خیلی آشفته است، مطمئن شوید که می داند چه احساسی دارد. اجازه ندهید احساس هایش در درونش جریان داشته باشد و او قادر به ابراز مناسب آنها نباشد.

4.  شخصیت آنها را له نکنید.

بگذارید کودکانتان، خود را ابراز کنند. مرتب به آنها نگویید آنها چه هستند. اگر می خواهد سنجاق سر قرمز خود را سر کند؛ به او اجازه دهید. فشار نیاورید که حتماً سنجاق سبز را سر کنند؛ چون شما آن را دوست دارید.

5.  وقتی با آنها حرف می زنید، از واژه های احساس استفاده کنید.

وقتی خود شما احساسی دارید، بگذارید آن احساس شناخته شود. به احساستان نام دهید تا کودکتان بداند درون شما چه می گذرد. نگذارید آنها خودشان حدس بزنند.

6.  اهمیت گفت وگوی مثبت با خود را تأکید کنید.

به کودکانتان بارها و بارها یادآوری کنید که چه قدر مهم است که در گفت وگو با درون خودشان، مثبت باشند. وقتی آنها عصبانی یا تحت فشار هستند؛ نیاز دارند بدانند چگونه به خودشان یادآوری کنند که همه چیز درست خواهد شد. آنها نیاز دارند تا به خودشان انگیزه بدهند.

7.  دربارۀ احساس های ناخوشایند با آنها صحبت کنید.

مشتاق گفت وگو دربارۀ چیزهایی با فرزندتان باشید که او، آنها را  ناخوشایند در نظر می گیرد. قطعاً غم، احساس خوشایندی نیست؛ ولی اجتناب ناپذیر است. فرزندانتان نیاز دارند تا بدانند که تنها نیستند.

8.  اجازه دهید آنها خودشان را به وسیلۀ هنر و چیزهای دیگر ابراز کنند.

اجازه دهید کودکانتان خودشان را به شیوه ای مناسب ابراز کنند. مطمئن باشید که آنها انواع متنوعی از این گذرگاه های خروج را دارند. این ها می توانند موسیقی، هنر یا هرچیز دیگری که به آن علاقه مندند، باشد.

9.  با آنها در مورد این که خودتان چگونه هیجان های خود را مدیریت می کنید، گفت وگو کنید.

با کودکانتان در مورد این که چگونه خودتان هیجان های خویش را مدیریت می کنید، صحبت کنید. مطمئن شوید که آنها می دانند که شما برای سازگاری با احساس هایتان به شیوه ای مناسب، از چه راهکارهایی استفاده می کنید و چه قدر این موارد اهمیت دارند. آنها باید بدانند که سرکوب کردن احساس هایشان، کار خوبی نیست.

10.  زمانی را با هم، بیرون از خانه بگذرانید.

بیرون رفتن و در طبیعت بودن، به همۀ انسان ها کمک می کند تا احساس آسودگی کنند. مطمئن شوید که کودکانتان، اهمیت بودن در طبیعت و گذراندن وقت با کسانی که دوستشان دارند را می دانند. اگرچه ممکن است این مسئله در ابتدا خیلی به چشم نیاید؛ ولی با گذشت زمان، شگفتی ایجاد خواهد کرد.

11.  یک الگوی هیجانی مناسب برای کودکتان باشید: واکنش تند نشان ندهید و کتک نزنید.

الگوی خوبی برای کودکانتان باشید. آنها به شیوه ای که شما عمل می کنید، واکنش نشان می دهند و گاهی اوقات رفتارهایی به تقلید از شما انجام می دهند. اگر شما به شیوه ای مناسب، هیجان های خود را مدیریت کنید؛ آنها هم به همین روش، قادر خواهند بود پیش بروند.

12.  برای فرزندانتان حدود تعیین کنید، بدون این که آنها را نادیده بگیرید.

مطمئن شوید که فرزندانتان می دانند که چه زمانی هیجان هایشان بالا می آید و نیاز دارند تا پیش از اقدام، فکر کنند. فقط به دلیل این که آنها ممکن است احساس بدی داشته باشند؛ دلیل بر این نیست که می توانند دیگران را کتک بزنند. برای هرکاری که ما انجام می دهیم، نتیجه ای وجود دارد.

13.  مطمئن باشید که آنها با راحتی پیش شما می آیند تا در مورد این مسائل حرف بزنند.

همیشه برای فرزندانتان حضور داشته باشید و مطمئن شوید که آنها می دانند که می توانند نزد شما بیایند. آنها نیاز دارند تا با شما احساس امنیت و اطمینان کنند. آنها نیاز دارند تا بدانند که شما آنها را قضاوت نمی کنید.

14. از نمایش ها، کتاب ها و چیزهای دیگری که فرزندتان دوست دارد، استفاده کنید تا تا زمان هجوم هیجان ها، از آنها استفاده کند.

از چیزهایی که آنها دوست دارند استفاده کنید، تا به آنها برای ارتباط بهتر کمک کند. اگر آنها شخصی را در یک فیلم غمگین دیدند؛ از آنها بپرسید این فیلم چه احساسی در درونشان به وجود آورده است. از روش هایی که فکر می کنید آنها دوست دارند، به آنها آموزش دهید. از هیجان ها پیشی بگیرید و مطمئن شوید هیچ کدام آنها را فراموش نمی کنید.  

منبع : https://awarenessact.com/stop-teaching-children-to-never-be-angry-teach-them-how-to-be-angry
ترجمه : فاطمه عباسی سیر
ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

پنج نشانۀ بی توجهی عاطفی در ارتباط با پدر

از آنجایی که مردان در طول قرن ها تشویق شده اند که احساس های خود را به جز خشم ، بروز ندهند ؛ بسیاری از پدران عمیقاً با احساس ها و هیجان های خویش و دیگران راحت نیستند. چون آنها به جای ابراز احساس های خود و سروکله زدن با  آن ،  یاد گرفته اند که  آنها را پنهان کنند ؛ پس بسیاری از پدرها ، مهارت های هیجانی خوبی ندارند.

این مسئله در رابطۀ پدر/فرزندی چه اثری می گذارد؟ وقتی مردان از نظر هیجانی راحت نیستند ، به نظر می رسد بیشتر مایلند تا  از دو مکانیسم دفاعی خاص ،  برای پرهیز از درگیر شدن با احساس های خود استفاده کنند : شوخی کردن  و کار زیاد !

جوک ساختن یا چکش زدن ، کارهایی سالم ، سازگار و مفیدند ؛ مگر این که مدام به عنوان راهی برای دوری از رویارویی با احساس های پیچیده و یا حتی حس کردن آنها استفاده شوند.

اگر پدرت در  زندگی از مواجه شدن با احساس های تو ( یا خودش ) پرهیز می کند ؛ در واقع به شکلی ناآگاهانه به عواطف واحساس هایت بی توجهی می کند. اما تشخیص بی توجهی عاطفی در یک رابطۀ پدر / فرزندی ، خیلی سخت است.

اجازه بده تا پنج علامت زیر را که نشانۀ بی توجهی عاطفی در رابطۀ تو و پدرت است ؛  با هم مرور کنیم :  

  1. آیا وقتی با پدرت تنها هستی ، احساس ناخوشایندی داری  یا راحت  نیستی؟
  2. آیا حس می کنی که پدرت ، خود واقعی ات را نمی شناسد؟
  3. آیا رابطه ات با پدرت در حالت  بی تفاوتی  یا خلاء قرار دارد؟
  4. آیا برای گفت و گو با پدرت ، با هم دچار کشمکش کلامی می شوید؟
  5. آیا دلت می خواهد  پدرت را  بزنی ( یا خیلی عصبانی می شوی ) و بعد احساس گناه کرده یا گیجی داری؟   

البته هیچ پدری کامل نیست و هیچ کس هم انتظار ندارد که آدم ها کامل باشند. این ها فقط سؤال هایی هستند  تا ببینیم آیا پدرت ،  توانایی  پاسخگویی به بُعدِ  عاطفی رابطه اش با تو و احساس هایت به عنوان فرزندش  را   دارد یا خیر.

اگر سؤال های بالا را خوانده ای و  فکر می کنی : خوب ، حالا من  باید چه کار کنم ؟ راهنمای زیر به تو کمک می کند :

  • هیچ کس بی توجهی عاطفی را انتخاب نمی کند. این مسئله قابل دیدن نیست و خود به خود  انتقال پیدا می کند. احتمالاً پدرت در کودکی ،  پاسخ عاطفی خوبی از والدین خود نگرفته ؛ و بنابراین او هم   نمی داند که چگونه این کار را برای تو  انجام دهد. این که او به احساس های تو پاسخ خوبی بدهد ، به تو یاد بدهد که نام احساس های خود را بدانی ، آنها را مدیریت کنی ، آنها را  ابراز کنی یا  به سادگی از آنها استفاده کنی ؛ این مسائل در ذهنش ،  حل نشده باقی مانده است.
  • اگر بی توجهی عاطفی ، قسمتی از یک مسئلۀ بزرگتر ، مانند بدرفتاری های او  است ؛ مثل سوءاستفاده های کلامی ، عاطفی ، جسمی و … در ابتدا خیلی مهم است که اول از خودت در مقابلش مراقبت کنی. نیازهای امنیت جسمی و روانی تو در اولویت هستند ؛ پس قبل از این که به بی توجهی عاطفی بپردازی ، به اثرهای این سوءاستفاده ها توجه کن و برای آنها اقدام کن.
  • حتی اگر پدرت ، پدر خوبی است یعنی سوءاستفاده نمی کند ؛ ولی ضمناً  از بی توجهی عاطفی به تو هم ناراحت نمی شود ؛ اثرهای این نادیده گرفتن برای تو ، آن قدر مهم و قوی است که حیاتی به نظر         می رسد و لازم است به طور جدی برایش اقدامی  انجام دهی.  

پیشنهادهایی برای بهبود رابطه

  • اگر فکر می کنی که پدرت خوب است ولی فاقد مهارت های هیجانی است ، ممکن است بخواهی تلاش کنی تا با یادگیری مهارت های  عاطفی ، ارتباط خودت را  با او  ارتقا دهی  . با این هدف در ذهنت ، به سادگی  تغییر بزرگی ایجاد خواهد شد.
  • از پدرت دربارۀ کودکی اش سؤال هایی بپرس و به آنها خوب گوش بده.  ممکن است قادر باشی داستان هایی را بشنوی که  چگونه والدینش او  را نادیده گرفته  یا به احساسش توجه نکرده اند. اگر این گونه بود ، به او بگو : ” این ، خیلی برایتان  سخت بوده ! ” یا ” اون موقع خیلی احساس تنهایی می کردید؟ ” یا ” وقتی این اتفاق افتاد ، پدر و مادرتان کجا بودند ؟ ” . به این شکل تلاش کن با کودکی پدرت ، همدلی کنی.
  • اگر پدرت احساس های تو را به هرحال نادیده می گیرد ، ممکن است ردّ این  بی توجهی عاطفی دوران  کودکی ، در زندگی آیندۀ  تو  تأثیر بگذارد. مطالبی را در این زمینه یاد بگیر و خودت را خطاب قرار بده. تو می توانی مهارت های هیجانی  را که از دست داده ای ، یاد بگیری و به خودت ، پیشکشی  دهی که هرگز کسی به تو نداده است.

https://blogs.psychcentral.com/childhood-neglect/2017/06/5-signs-of-emotional-neglect-in-your-relationship-with-your-father/

ترجمه و تلخیص : فاطمه عباسی سیر  –    ویراستار : ویدا ساعی

بیشتر