چند ماه پیش از 10 نوجوان بین سنین 13 تا 18 سال درخواست کردم تا چند دقیقه زمان گذاشته و برایم بنویسند که چه احساسی از زندگی شخصی شان دارند. زندگی شان چگونه به نظر می رسد؟ این نوجوانان از اقشار متفاوتی بودند ؛ بعضی به مدرسه های غیرانتفاعی می رفتند و برخی دولتی. زمینۀ فرهنگی آنها هم متفاوت بود. بعد از نوشتن پاسخ آنها در سکوت، در یک گروه دایره ای نشستیم و تجربه هایشان را با هم سهیم شدیم. یکی از آنان داوطلب شد تا از هر تجربه، یک کلمه که گروه آن را انتخاب می کند؛ روی تخته بنویسد.
در پایان کار، این کلمه ها روی وایت برد نوشته شده بود : پر از استرس، بغرنج، بیش از حد گرفتار، پر از مراحل گذار، اضطراب، نامطمئن، پرفشار، و خسته کننده.
من از والدین، معلمان، و دوستانی که فرزند داشتند، می شنیدم که این روزها، بچه ها در مقایسه با نسل قبل، با افزایش قابل توجهی در میزان استرس و شلوغی کارها، زندگی می کنند.
من مایل بودم نه تنها نگاه والدین، که نگاه کودکان را هم در مورد این مسئله بیابم. چیزی که کشف کردم، دلیل خوبی بود تا در زندگی امروز کودکان دنیا و چیزهایی که برای آنان انجام می شود، به دنبال دکمۀ توقف باشیم.
همچنان که با این گروه کار می کردم؛ آنها در مورد این احساس استرس و فشار ، چیزهای بیشتری به من گفتند. آنان گفتند که نمره های درسی شان، به وسیلۀ موبایل برایشان ارسال می شود. این مسئله مرا به فکر فرو برد که ممکن است آنها از این موضوع، چه قدر آشفته و اذیت شوند. این موضوع به معنای این است که در هر لحظه، آنها می توانند با یک نمرۀ بد یا تکلیفی که فراموش کرده اند، مواجه شوند. به جای این که زمان داشته باشند تا ذهناً آماده شوند که مثلاً نمرۀ بد خود را ببینند یا معلم به آنها تذکری دهد؛ بلافاصله معلم، نمره شان را آنلاین در فضای مجازی گذاشته و آنها اخطاری دریافت می کنند. علاوه بر این، والدینشان هم، همزمان همین پیام ها را دریافت می کنند.
به جز این، آنها از نرم افزارهای یادآور هم استفاده می کنند؛ تا معلم ها بتوانند یادآوری امتحان ها و تکالیف را هم برایشان بگذارند. همانند نمره هایشان، این اطلاعیه ها هم از طریق تلفن های همراه، در هر زمانی از روز می تواند ارسال شود.
با آن همه ترسی که من از والدین، برای معتاد شدن فرزندانشان به صفحۀ نمایش موبایل ها شنیده بودم، به نظر می رسد چیزی بیش از تخریب روابط در این تکنولوژی نهفته است. فقط موضوع این نیست که بچه های ما از تلفن های همراهشان، برای پرهیز از میهمانی دوستان و اقوام استفاده می کنند؛ بلکه تکنولوژی به عنوان یک عامل مداخله گر در زندگی های آنها وارد شده و به آنها اجازه نمی دهد تا تکلیفشان یا نمره هایشان را فراموش کنند.
این، فقط یکی از عوامل فشاری بود که گروه دانش آموزان فکر می کردند باید با آن مواجه شوند تا در زندگی آینده و در بزرگسالی، امکان بقا داشته باشند. هر چه بیشتر با این بچه ها حرف می زدم؛ از دنیایی که قرار است در آینده توسط این بزرگسالان بعدی، خلق شود؛ بیشتر وحشت می کردم.
“فشار دائمی“ که قرار بود برای آنها، آیندۀ بهتری بسازد.
همچنان که ما در مورد مسائل مدرسه حرف می زدیم، من متوجه شدم که چه میزان فشار از سمت مدرسه به آنان وارد می شود تا همچنان که به کلاس های بالاتر می روند، به شغل آیندۀ خود فکر کنند. یک دانش آموز 16 ساله از یک تکلیف مدرسه ای حرف می زد که در آن، او باید برنامۀ زندگی آینده اش؛ شغلش؛ مدرسه و دانشگاهی که در آینده می خواهد انتخاب کند؛ را آماده می کرد. این ماجرا دقیقاً بعد از این بود که من فهمیدم تجسم آینده، در هر ساعت و سال تحصیلی ، با هر موفقیت یا شکست، چه حجم فشاری را می تواند برای این نوجوان در تصویرسازی آینده به همراه داشته باشد.
امروزه حتی بچه ها با مفهوم “اضطراب اقتصادی“ که والدین برایشان به ارمغان می آورند، زندگی می کنند.
من دربارۀ مشاهده هایم با دوستانم که با بچه ها کار می کنند، والدین، معلم ها و دانش آموزان دیگر هم حرف زدم و شنیدم که این موضوع، واقعیت زندگی اکثر کودکان دنیای امروز ما است. شاید تنها اختلافی که بین آنها است، امتیاز ویژۀ آنان بر اساس مکان خاستگاهشان است؛ که نشان می دهد آنها چگونه این تجربه را پشت سر می گذارند. با این همه، بیشتر کودکان، امروزه نمی توانند از این حجم فشار و استرس فرار کنند – فقط زنده می مانند.
بچه ها امروزه، باید به طور مرتب ضرر و زیان شغل آینده شان را چنان درنظر بگیرند که قطعاً نگرانی برایشان به همراه می آورد. در همان زمانی که آنها برای آینده ای دور دچار استرس می شوند؛ با زمینه ای از تکنولوژی زندگی می کنند که این اضطراب را مدام، جلوی چشمشان می آورد.
اینجاست که می بینیم افزایش پیشروندۀ افسردگی در آنها دیده می شود: من به ندرت از آنها شنیده ام که این موضوع و استرس ناشی از موفقیت در آینده یا حتی فقط ثبات در آن را به دیگران ابراز کنند. آنها معمولاً در مورد زندگی شان با والدین یا معلم ها حرفی نمی زنند. آنها با جامعه ای روبه رو هستند که این نگرش نادرست در آن رواج دارد: “ اگر تو سخت کار کنی شغل خوبی در آینده خواهی داشت و زندگی با ثبات تری از زندگی والدینت در پیش خواهی گرفت. “
در حالی که بسیاری از ما که با بچه ها کار می کنیم، نمی خواهیم احتمال این را بدهیم که نسل بعد از ما، از ما بدتر خواهد شد، نمی توانیم این موضوع را نبینیم که ما با آنان به شیوۀ “بدون توجه و مراقبت“ مرتبط می شویم.
به این کودکان حتی گفته نمی شود که هدف این همه کار و استرس زندگی بهتری خواهد بود – به آنان گفته می شود این کار برای ادامۀ بقا لازم است. این بچه ها با روشی زندگی می کنند که پاسکال آن را ” فشار بدون هدف” نامیده است. آنها مرتباً تحت فشار قرار می گیرند و با این آگاهی رشد می کنند که هیچ امتیازی برای کسی وجود ندارد.
اغلب بعضی از والدین و بزرگسالانی که دغدغۀ کودکان را دارند با توجه به این واقعیت ها از من می پرسند: چه باید کرد؟ و من جوابی برای آنها ندارم. این بچه ها محصول مؤسسه های آموزشی هستند و این مؤسسه ها، راه حل انسانی و انفرادی ارائه نمی دهند. اما همچنان که “ربکا سولنیت“ می گوید: “قبل از این که بیماری درمان شود لازم است تشخیص داشته باشیم. و قبل از تشخیص یک بیماری، هیچ نیازی به تجویز نسخه نیست. “
ما حداقل تشخیص این بیماری را به بچه هایمان بدهکار هستیم؛ جامعه ای که بچه هایمان را به سمت مصرف کننده هایی پر از استرس، اضطراب، رقابت و تردید سوق می دهد.
ما به نوبۀ خود همین کار را می کنیم؛ تا آنها در جامعه ای بزرگ و تربیت شوند که همۀ افراد را به سمت مصرف کنندگانی پراز استرس با اضطراب وتردید و رقیب رشد می دهد.
من با بچه ها که حرف می زدم، نشانه هایی از امید یافتم. به نظر می رسید آنها به امیدی چنگ زده اند تا زندگی شان به این شیوه نباشد. من دریافتم که آنها می خواهند افراد بدون هیچ فشار اضافه ای با آنها گفت وگو کنند. آنها دوست دارند در دنیای بهتری زندگی کنند تا بتوانند قسمتی از یک داستان بهتر و بزرگتر باشند. من فقط امیدوارم آنها از این زندگی، خیلی خسته نشده باشند؛ تا کسانی مثل ما بتوانند برایشان قدرتی به ارمغان بیاورند و به آنها هدیه دهند.
نوشتۀ : John Thornton Jr
ترجمه و تلخیص : فاطمه عباسی سیر
ویرایش : ویدا ساعی
You must be logged in to leave a reply.