دو رفتار نادرستی که معمولاً  والدین  با فرزندان خود دارند که منجر به  قطع ارتباط و دوری فرزندان می شود؛ یکی نادیده گرفتن احساس های کودک  و دیگری اشتباه گرفتن همدردی با همدلی است.

همدردی در مقابل همدلی

زمانی که کودکی واقعاً تحت فشار  است؛ احساس می کند که آسیب دیده ؛ ناامید؛ عصبانی، یا نگران است؛ شدیداً به والدین خود نیاز دارد. اما در اغلب اوقات، والدین دوست ندارند فرزندشان را با احساس های ناخوشایند ببینند.  بنابراین اولین واکنش آنان به کودکشان، گفتن این جمله است که این احساس ها را نداشته باشند. پس قبل از هر فکری، جمله هایی نظیر ” ناامید نباش! ” یا ” دیوانه شده ای؟” از دهانشان خارج شده است. این عبارت ها موجب می شود تا کودک از احساس خود، شرمنده شده و ناراحتی اش پیچیده تر شود. با این شیوه، کودک یاد می گیرد که بیان کردن احساس هایش، فقط حال او را بدتر می کند.  

عباراتی که بهتر است از آنها دوری کنیم:

  • نگران نباش!
  • این طوری احساس نکن!
  • ناامید نباش!
  • شبیه آن نباش!
  • مگه دیوانه ای؟!
  • تو خیلی حساسی.

ایدۀ بهتر، همدلی کردن است. به احساس های کودکتان، احترام بگذارید. احساس ها هرگز اشتباه نیستند. این چیزی است که لازم است تا کودکان در مورد احساس های خود بدانند تا در آینده دچار مشکل نشوند.

نمونه هایی از عبارت های همدلانه :

  • این نگرانی بزرگی است. کاملاً می فهمم.
  • تو آشفته شده ای. من هم این طور شده ام.
  • تو کاملاً حق داری که ناامید شوی. یادم می آید هم سن تو بودم، همین احساس را داشتم.
  • تو عصبانی هستی. مطمئنم برای خشمت دلیلی داری. می خواهم ازت بشنوم.

به محض این که شما به کودکتان، میزانی از همدلی را بدهید، کودک احساس می کند که درک شده و با شما مرتبط است. این به معنای این است که به سرعت حالش بهتر شده و از شما،  برای حل مسئله کمک خواهد گرفت. همدلی، در بیشتر موارد، همۀ آن چیزی است که کودکان، برای احساس بهتر نیاز دارند. دانستن این که والدینشان، به سادگی آنها را درک می کنند، به آنها اجازه می دهند تا احساس امنیت کنند و پیش بروند.

البته همدلی کردن با احساس کودکتان، به معنای این نیست که شما رفتارهای نادرست او را نادیده بگیرید. برای مثال، پسر من هفتۀ گذشته،  عصبانی وارد خانه شد. در را به هم کوبید و کتش را روی زمین انداخت. به او گفتم: “ تو عصبانی هستی. نمی دونم چرا؛ ولی حتماً دلیلی برایش داری. دوست دارم ازت بشنوم؛ ولی نمی توانی کتت را زمین بیندازی.  لطفاً آن را  بردار! ” بعد از این که کتش را برداشت، پیش من آمد و گفت که به دلیل چالشی که با دوستش داشته، عصبانی بوده است.

همدلی، پیروز می شود

همدلی در مغز کودک، واکنشی خوشایند ایجاد می کند و سبب می شود تا او  سریعتر آرام شود. بعد از همدلی، کودکی که  آرام شده، می تواند برای مشکلش،  تفکر منطقی داشته باشد. همچنین، احساس درک شدن به وجود آمده و همین حس، سبب می شود تا کودک به شما نزدیکتر شود، که باعث می شود تا با حسی از اطمینان خاطر و امنیت، جلو برود.

شاید یکی از دلایلی که مانع می شود تا والدین، همدلانه با فرزند خویش مرتبط شوند، این باشد که آنها مایل نیستند فرزند خود را ناخشنود و اندوهگین ببینند. به هرصورت، احترام به احساس کودک، موجب می شود تا او به خودش برچسب نزده و احساس قربانی شدن، نداشته باشد.

والدین در همدردی،  به جای کمک به فرزند برای گذر از احساس های سخت،  فقط او را از  احساس های منفی دور می کنند.  پاسخ همدردی، ما را وسوسه می کند تا اوضاع را در اختیار بگیریم و بخواهیم تا قوانین را به نفع فرزندانمان تغییر دهیم. این کار سبب می شود تا به فرزندان خویش یاد دهیم که نقش قربانی را بازی کنند. همینطور در همدردی، والدین هیچ سرمایه گذاری عاطفی نمی کنند؛ چون نقش ناجی قدرتمند و نجات دهنده از مشکلات را بازی می کنند و این کار ساده ای است.

دریافت همدلانه،  نیاز دارد تا والدین از درک احساس خویش، به درک احساس فرزند خویش برسند. این به والدین یادآوری می کند که این احساس چقدر می تواند ناخوشایند باشد و بنابراین با فرزند خویش ارتباط می گیرند. در این حالت عاطفی، فرزند،  اول قرار می گیرد و  به دلیل احساس درک شدگی ، می تواند دوباره خودش بلند شده و تلاش مجدد کند. همدلی،  انسان های شجاع و استوار را خلق می کند.

کنار فرزند خویش بمانید. با او همدلی کنید و به او قدرت دهید.

پاداش شما غیرقابل تصور خواهد بود.