بزرگترین مانع موفقیت در استقلال فردی افراد مبتلا به صرع، اختلال غیر قابل پیش بینی در والدین آنها است. ترسی که در مقاله های گذشته به آنها اشاره کردیم، نقش بزرگی در این باور نادرست، ایفا می کند. والدین به وحشت می افتند که اگر تمام 24 ساعت روز را نظارت نداشته باشند، اتفاق خیلی بدی برای فرزندشان پیش بیاید . جانی مجبور است تمام روز در خانه بماند تا والدینش نگران نشوند. هزینۀ این کار خیلی گران تمام می شود : او فرصت یادگیری مهارت های اجتماعی را از دست می دهد و در اعتماد به نفسش شکل می گیرد به شرطی جهان بیرون برای او امنیت دارد که در خانه بماند.
عقیده ای وجود دارد مبنی بر این که افراد مبتلا به صرع نیاز دارند تا همیشه کسی اطرافشان باشد تا در امان بمانند. چه راه قدرتمندی برای آموزش ترس به یک کودک!
وقتی کودک در خانه ، برای مدتی کاملاً تنها است، تأکید بر این که همه چیز به سادگی قابل انجام است و یک تماس ” آیا تو خوبی؟“؛ می تواند مهمترین گام برای آموزش نترسیدن به او است.
من از والدینی که به من مراجعه می کردند و اصرار داشتند که کنار کودکشان بخوابند، حتی زمانی که او دیگر نوجوان شده بود، خسته شدم. چقدر برای خودتان طبیعی بود که در زمان کودکی تان با مادرتان در یک تخت بخوابید؟ با گذشت زمان، آن کودک، تبدیل به یک فرد بزرگسال می شود و دیگر هرگز خانه را ترک نمی کند؛ در حالی که تمام شانس های خود را از دست می دهد. درس به زبان نیامده این است : ” خیلی خطرناک است که تو تنها باشی” ؛ و این درس شب به شب تکرار می شود. ( و احتمالاً روز از پس روز )؛ و اینگونه می شود که او دیگر قادر نیست به شکلی مستقل زندگی کند. ترسی که یاد داده می شود خیلی عظیم است. ناتوانی در صرع یک ناتوانی آموختنی است.
لازم است نگرانی والدین برای خودشان باشد. آنها نمی توانند به خاطر ترس هایشان، موجب شوند که کنترل زندگی کودکشان را در دست بگیرند. برای اطمینان از این که ما به عنوان والدین، می توانیم به تنهایی و بدون بچه هایمان که هنوز با ما زندگی می کنند؛ از بازنشستگی خودمان لذت ببریم ؛ نیاز داریم تا نقش فعالی برای تدارک استقلال و راحتی کودکانمان در تنهایی شان داشته باشیم.
برای رسیدن به این نقطه، باید بگذاریم برویم. تمام بچه ها در خطر هستند و ما نیاز داریم تا بدانیم که ما قدرت جادویی برای جلوگیری از اتفاق های بد را نداریم. دوم اینکه نیاز داریم تا درک کنیم که ما در حال رنج کشیدن از یک اختلال غیر قابل پیش بینی هستیم؛ و بیشترین چیزی که ما را نگران می سازد همان قدر شانس وقوع دارد که گرفتن جایزه نوبل برایمان.
سوم نیاز داریم تا فعالانه کودکمان را تشویق کنیم که زمان هایی را تنها بماند و زمان هایی دور از خانه باشد. می توانیم با آموزش دوستانمان که چگونه تشنج را مدیریت کنند؛ این زمان ها را برای خودمان آسانتر کنیم. این شکلی می دانیم که فرزندمان در بین افراد خوبی است و همچنین او هم خواهد دانست که امنیت دارد. دیدار از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، شب پیش آنها ماندن، شرکت در اردوها و … همه می توانند قسمتی از زندگی فرزند ما باشند. هر چه کودکمان بزرگتر می شود، زمان دور ماندن از خانه را برایش بیشتر کنیم و توسعۀ مهارت های اجتماعی اش سبب می شود تا یادگیری تدریجی در او شکل گیرد که او را مطمئن می سازد می تواند به راحتی از خانه جدا شده و به دانشگاه یا در زمان مناسب به خانۀ خودش برود.
نوشته : دکتر رابرت جی میتان –Robert J. Mittan
ترجمه: فاطمه عباسی سیر
ویرایش : ویدا ساعی
You must be logged in to leave a reply.