#پدروفرزند

به عنوان پدر فرزند مبتلا به صرع، همیشه دنبال امیدواری هستم.

اگرچه مثل یک دوی سرعت می‌ماند؛ اما خط پایانی در افق دیده نمی‌شود.

اولین تشنج گراندمال پسرم، یک هفته بعد از سومین سالگرد تولدش اتفاق افتاد. آن شب برایم مثل یک کابوس بود. وحشت کرده بودم. البته فقط همان یک بار بود. دیگر برایم تکان‌دهنده نیست.

به خاطر می‌آورم آمبولانسی که پسرم را با سرعت به بیمارستان می‌برد. من با ماشینم پشت او می‌رفتم و داد می‌زدم: ” تندتر برو لعنتی، تندتر!”

در اتاق اورژانس بالای سر پسرم ایستاده بودم، در حالی که او در محاصرۀ سیم‌ها و سرم‌ها بود و دستگاه نوار مغز به سرش وصل کرده بودند. با خودم فکر می‌کردم:” دوباره هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.”

چهار ماه بعد، تشنج بعدی پیش آمد. همان زمان تشخیص صرع دادند. صرع “مقاوم به درمان” عبارتی بود که متخصص مغز و اعصاب برای ما تکرار می‌کرد. همانطور که دکتر، نوع صرع را توضیح می داد که به طور معمول بهتر نمی‌شود؛ سر من سوت می‌کشید. ما باید خودمان را آماده می‌کردیم.

و این کار را کردیم.

صرع، همه کارۀ زندگی ما شد و ما را بلعید. روزهایمان با مبارزه با تشنج، هماهنگی برنامه‌ها و از دست رفتن شناخت فرزندم می‌گذشت. شب‌ها به جست‌وجوی درمان‌های جایگزین و عوارض دارویی سپری می‌شد. همسرم جوک ساخته بود که باید به او دیپلم افتخاری تخصص مغز و اعصاب را بدهند.

در حالیکه بیشتر والدین، نگران این موضوع هستند که بچه‌هایشان، سر وقت به مدرسه بروند؛ ما نگران ویزیت‌های سر وقت پسرم بودیم. اقدام‌های درمانی بیشمار، آزمایش‌های خون و مراقبت‌ها؛ درمان‌های پشت هم؛ فیزیوتراپی، کاردرمانی، موسیقی درمانی، بازی درمانی، گفتاردرمانی، هر درمانی را بگویید، رفتیم.

 باید نگران دوربینی می‌بودیم که در اتاقش کار گذاشته بودیم. اینکه به اندازۀ کافی نزدیک باشد تا اگر در خواب تشنج داشت، بتوانیم ببینیم و بشنویم. باید نگران زمان مصرف داروها در پنج نوبت روزانه می‌بودیم. هر وقت پسرم برای چند ثانیه به نقطه‌ای دور خیره می‌شد، ما باید این سؤال را از خودمان می‌پرسیدیم که : آیا این، یک تشنج ابسانس بوده است یا یک رویاپردازی سادۀ کودکانه؟

دوستم، که او هم پسرش صرع دارد، یک روز به من گفت:” هیچ کس به اندازۀ ما والدین کودکان مبتلا به صرع، خرافه‌پرست نیست.” او راست می‌گوید. پستی و بلندی‌های زندگی با صرع مثل جزر و مد اقیانوس است. در یک لحظه غرق شده‌ای؛ لحظۀ بعد خشک هستی.

با این همه و در بین این آشوب و بی‌ثباتی و شب‌های بی‌خوابی در بیمارستان، یک نقطۀ ثابت در زندگی ما باقی مانده است و آن امیدواری است. ما همیشه امید را انتخاب می کنیم. با این که زندگی مانند یک دوی سرعت، در برابر تندبادهای بی‌وقفه است؛ ولی بی‌تردید به گونه‌ای ادامه می‌دهیم که گویی هیچ خط پایانی در افق نیست.

نکتۀ دیگری هم در مورد والدین کودکان مبتلا به صرع صادق است. ما منبع تمام نشدنی امید هستیم. چون انتخاب دیگری نداریم. هر ویزیت پزشک، هر تجویز جدید، با نگاهی از امیدواری برای ما، حاکی از این است که اوضاع بهتر می‌شود.
شاید این یکی، همان باشد.

حقیقت این است که به ندرت ” آن یکی” پیدا می‌شود. به لحاظ آماری، اگر در کنترل تشنج‌های فرد مبتلا به صرع، دو داروی اول با شکست مواجه شود، شانس داروی سوم یا چهارم، به حدود پنج درصد می‌رسد. اما امیدواری به علم آمار ربطی ندارد. ما داروهای ضدصرع زیادی را امتحان کرده‌ایم چون :

🔸 شاید داروی بعدی مؤثر باشد.
🔸 شاید این پزشک جواب را بداند.
🔸 شاید این نوار مغز، سالم شده باشد.
🔸 شاید این درمان کمک کند.

شاید! اینها همه امیدواری است. صدایی کوچک در پس سر من که مرتب به من می‌گوید : شاید!

چون در تاریکترین لحظه‌های زندگی و پایین‌ترین نقطه‌ها، تنها چیزی که نیاز دارید یک ” شاید” است. اگرچه کوچک است؛ ولی قدرت دارد. “شاید” می‌تواند یک تنفس از هوای تازه به ریه‌های شما بدمد. “شاید” دستی است که انگشت‌های گره‌کرده‌تان را می‌فشارد. “شاید” یک یادآوری برای ناامید نشدن است. اینکه چیزها در زندگی، می‌توانند بهتر شوند.

چرا که نه؟ شاید، ممکن است.

نویسنده : رایان دور ( Ryan Durr)
ترجمه : فاطمه عباسی سیر
ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

پنج نشانۀ بی توجهی عاطفی در ارتباط با پدر

از آنجایی که مردان در طول قرن ها تشویق شده اند که احساس های خود را به جز خشم ، بروز ندهند ؛ بسیاری از پدران عمیقاً با احساس ها و هیجان های خویش و دیگران راحت نیستند. چون آنها به جای ابراز احساس های خود و سروکله زدن با  آن ،  یاد گرفته اند که  آنها را پنهان کنند ؛ پس بسیاری از پدرها ، مهارت های هیجانی خوبی ندارند.

این مسئله در رابطۀ پدر/فرزندی چه اثری می گذارد؟ وقتی مردان از نظر هیجانی راحت نیستند ، به نظر می رسد بیشتر مایلند تا  از دو مکانیسم دفاعی خاص ،  برای پرهیز از درگیر شدن با احساس های خود استفاده کنند : شوخی کردن  و کار زیاد !

جوک ساختن یا چکش زدن ، کارهایی سالم ، سازگار و مفیدند ؛ مگر این که مدام به عنوان راهی برای دوری از رویارویی با احساس های پیچیده و یا حتی حس کردن آنها استفاده شوند.

اگر پدرت در  زندگی از مواجه شدن با احساس های تو ( یا خودش ) پرهیز می کند ؛ در واقع به شکلی ناآگاهانه به عواطف واحساس هایت بی توجهی می کند. اما تشخیص بی توجهی عاطفی در یک رابطۀ پدر / فرزندی ، خیلی سخت است.

اجازه بده تا پنج علامت زیر را که نشانۀ بی توجهی عاطفی در رابطۀ تو و پدرت است ؛  با هم مرور کنیم :  

  1. آیا وقتی با پدرت تنها هستی ، احساس ناخوشایندی داری  یا راحت  نیستی؟
  2. آیا حس می کنی که پدرت ، خود واقعی ات را نمی شناسد؟
  3. آیا رابطه ات با پدرت در حالت  بی تفاوتی  یا خلاء قرار دارد؟
  4. آیا برای گفت و گو با پدرت ، با هم دچار کشمکش کلامی می شوید؟
  5. آیا دلت می خواهد  پدرت را  بزنی ( یا خیلی عصبانی می شوی ) و بعد احساس گناه کرده یا گیجی داری؟   

البته هیچ پدری کامل نیست و هیچ کس هم انتظار ندارد که آدم ها کامل باشند. این ها فقط سؤال هایی هستند  تا ببینیم آیا پدرت ،  توانایی  پاسخگویی به بُعدِ  عاطفی رابطه اش با تو و احساس هایت به عنوان فرزندش  را   دارد یا خیر.

اگر سؤال های بالا را خوانده ای و  فکر می کنی : خوب ، حالا من  باید چه کار کنم ؟ راهنمای زیر به تو کمک می کند :

  • هیچ کس بی توجهی عاطفی را انتخاب نمی کند. این مسئله قابل دیدن نیست و خود به خود  انتقال پیدا می کند. احتمالاً پدرت در کودکی ،  پاسخ عاطفی خوبی از والدین خود نگرفته ؛ و بنابراین او هم   نمی داند که چگونه این کار را برای تو  انجام دهد. این که او به احساس های تو پاسخ خوبی بدهد ، به تو یاد بدهد که نام احساس های خود را بدانی ، آنها را مدیریت کنی ، آنها را  ابراز کنی یا  به سادگی از آنها استفاده کنی ؛ این مسائل در ذهنش ،  حل نشده باقی مانده است.
  • اگر بی توجهی عاطفی ، قسمتی از یک مسئلۀ بزرگتر ، مانند بدرفتاری های او  است ؛ مثل سوءاستفاده های کلامی ، عاطفی ، جسمی و … در ابتدا خیلی مهم است که اول از خودت در مقابلش مراقبت کنی. نیازهای امنیت جسمی و روانی تو در اولویت هستند ؛ پس قبل از این که به بی توجهی عاطفی بپردازی ، به اثرهای این سوءاستفاده ها توجه کن و برای آنها اقدام کن.
  • حتی اگر پدرت ، پدر خوبی است یعنی سوءاستفاده نمی کند ؛ ولی ضمناً  از بی توجهی عاطفی به تو هم ناراحت نمی شود ؛ اثرهای این نادیده گرفتن برای تو ، آن قدر مهم و قوی است که حیاتی به نظر         می رسد و لازم است به طور جدی برایش اقدامی  انجام دهی.  

پیشنهادهایی برای بهبود رابطه

  • اگر فکر می کنی که پدرت خوب است ولی فاقد مهارت های هیجانی است ، ممکن است بخواهی تلاش کنی تا با یادگیری مهارت های  عاطفی ، ارتباط خودت را  با او  ارتقا دهی  . با این هدف در ذهنت ، به سادگی  تغییر بزرگی ایجاد خواهد شد.
  • از پدرت دربارۀ کودکی اش سؤال هایی بپرس و به آنها خوب گوش بده.  ممکن است قادر باشی داستان هایی را بشنوی که  چگونه والدینش او  را نادیده گرفته  یا به احساسش توجه نکرده اند. اگر این گونه بود ، به او بگو : ” این ، خیلی برایتان  سخت بوده ! ” یا ” اون موقع خیلی احساس تنهایی می کردید؟ ” یا ” وقتی این اتفاق افتاد ، پدر و مادرتان کجا بودند ؟ ” . به این شکل تلاش کن با کودکی پدرت ، همدلی کنی.
  • اگر پدرت احساس های تو را به هرحال نادیده می گیرد ، ممکن است ردّ این  بی توجهی عاطفی دوران  کودکی ، در زندگی آیندۀ  تو  تأثیر بگذارد. مطالبی را در این زمینه یاد بگیر و خودت را خطاب قرار بده. تو می توانی مهارت های هیجانی  را که از دست داده ای ، یاد بگیری و به خودت ، پیشکشی  دهی که هرگز کسی به تو نداده است.

https://blogs.psychcentral.com/childhood-neglect/2017/06/5-signs-of-emotional-neglect-in-your-relationship-with-your-father/

ترجمه و تلخیص : فاطمه عباسی سیر  –    ویراستار : ویدا ساعی

بیشتر