نوشته های admin

کیلی جوردن

در آغوش گرفتن صرعم به من کمک کرد تا زیبایی ام را پیدا کنم و آگاهی را بالا ببرم. ( قسمت اول )

کیلی جوردن (Kailey Jordan )

 

من از زندگی ام خیلی قدردانم. مدرک کارشناسی حقوق دارم و عناوین زیادی تاکنون گرفته ام. مردم اغلب به من می گویند خیلی خوش شانسم؛  اما نمی دانند که در زندگی ام،  چیز دیگری هم وجود داشته که من آن را آشکار نکرده ام. من صرع دارم. یادم می آید در کلاس ششم بعد از یک امتحان، ناگهان دیدم اطراف مرا آدم های غریبه ای گرفته اند و از من می پرسند : روز تولدت چه روزیه؟؛” صبحانه چی خوردی؟“.  خاطرم هست که مرا با آمبولانس به بیمارستان بردند و چند ساعت بعد از گرفتن جواب آزمایش های مختلف، تشخیص صرع برایم  قطعی شد.

خوشبختانه داروهایی که پزشکم تجویز کرد، توانست تشنج های مرا کنترل کند. با این حال هنوز هم، دختری مبتلا به صرع هستم. صرع باعث شد  اطمینانی به سلامت جسمی و روانی خودم، نداشته نباشم. خوشبختانه همان سال، یک مشاور راهنما به مدرسۀ ما آمد و مرا تشویق کد تا در مسابقات زیبایی منطقه  شرکت کنم. فکر کردم با من شوخی می کند؛ چرا که صرع و مسابقۀ زیبایی، با هم یک جا جمع نمی شوند. اما مشاور مدرسه، حرف خود را به کرسی نشاند و  من در 17 سالگی در چند مسابقۀ زیبایی منطقه ای شرکت کردم. البته در هیچ کدام برنده نشدم.

بعد از گذشت چند سال وارد دانشگاه شدم و خیلی چیزها در زندگی ام و بیشتر از همه در ذهنم،  تغییر کرد. تصمیم گرفتم خود را در آغوش بگیرم؛ هم خودم و هم صرعم را، و دوباره به مسابقه های زیبایی بازگشتم. در سال 2016 برندۀ عنوان ملکۀ زیبایی شهر شدم و در کمال شگفتی در سال 2017 ، عنوان ملکۀ زیبایی ایالت را کسب کردم.

من احساس توانمندی و قدرت کردم. هیچ چیز نمی توانست مانع من شود؛ حتی صرع! در سال 2018 عنوان ملکۀ زیبایی می سی سی پی را از آن خود کردم. متوجه شدم که این مراسم پرشکوه، می تواند به افزایش آگاهی برای صرع کمک کند و نگرش منفی حاصل از این بیماری را کاهش دهد. در طول چهار سال بیش از 90 هزار مایل را  با شعار “ روزت را صرف آموزش صرع  کن!”  سفر کردم و سخنگوی انجمن صرع آمریکا برای بخش های غربی و مرکزی ایالت تنسی شدم.

نمی توانم باور کنم که زمانی به صرع به عنوان مانعی برای رسیدن به آرزوهایم نگاه می کردم. صرع،  الهام بخش من  برای سفر به جهان زیبایی شد و مرا قویتر ساخت. من به واژۀ ” منحصر به فرد” تکیه می کنم تا کودکان بدانند که متفاوت بودن اشکالی ندارد. درک کنید که متفاوت هستید و بپذیرید که یک بیماری دارید. از رؤیاهای خود دست برندارید. به دیگران بگویید که چگونه می توانند برای افزایش آگاهی نسبت به صرع اقدام کنند. از پرسیدن سؤال های خود در مورد بیماری خویش نهراسید. هرگز قدرت خود را برای تحت تأثیر قرار دادن دیگران دست کم نگیرید و دیگران را تشویق کنید تا خودشان را به طور کامل با آگاهی بر آنچه که هستند، در آغوش بگیرند.

 

https://eu.tennessean.com/story/opinion/2019/10/02/embracing-my-epilepsy-helped-me-find-beauty-raise-awareness/3833794002/

بیشتر

چگونه زندگی من برای همیشه تغییر کرد

من بیشتر زندگی ام را با این عقیده گذراندم که چیزهای اشتباه زیادی در من وجود دارد.

من بیمار و زشت بودم، ارزشی برای عشق ورزیدن نداشتم، و حتی  بعد از بهبودی هم آسیب دیده بودم.

بیش از آن در رنج بودم که کسی بتواند به من کمکی کند.

در عمق وجودم دیوها، تاریکی ها وگناه ها  را می دیدم.

اگر کسی می توانست عمق و درون مرا ببیند، یا رهایم می کرد یا مسخره ام می کرد یا فوری مرا می کشت؛

یا این که دیگر مرا دوست نمی داشت؛ سرنوشتی حتی بدتر از مرگ.

وحشت رها شدن،  عمیقاً در استخوان هایم ریشه دوانده بود.

از جهان پنهان می شدم.  هرگز به چشم های کسی، نگاه نمی کردم

 در خیابان ها راه می رفتم و  به دیگران تنه می زدم. سعی می کردم به هیچ چیزی توجه نکنم.

تمام مدت خسته و فرسوده  بودم. همه جایم  درد و فشار داشت.

فکر می کردم چیزی در وجودم اشتباه است. غذا می خوردم و با کامپیوترم آن قدر بازی می کردم تا خودم را بی حس کنم.

بیشتر اوقات دلم می خواست واقعاً بمیرم.

یک صورتک شجاع به چهره ام گذاشته بودم. در مدرسه فوق العاده بودم. به دانشگاه می رفتم و تظاهر می کردم که خوشحالم.

از رویاهایم دست کشیدم. می خواستم داستان بگویم، فیلم بسازم، الهام بخش مردم باشم، ولی ترسیدم که شکست بخورم و طرد شوم و درونم دیده شود.

من حقیقتِ فکرها و احساس هایم را، حتی از نزدیکترین دوستان و خانواده ام پنهان کردم.

خیلی ها مرا می شناختند و ضمناً  کسی مرا نمی شناخت.

تمام اندوه، ترس و خشمم؛  این احساس های “خطرناک” را به ناآگاهی ام رانده بودم؛ به جایی که انرژی زندگی ام را تماماً تخلیه می کردند.

به مرز خودکشی رسیدم. چیزی درونم، فقط می خواست بمیرد. به اندازۀ کافی تظاهر کرده بودم؛ تلاشی  برای”خوب بودن“!

به تاریکی عظیمی افتاده بودم و بالاخره یک روز، تمام سدهای دفاعی ام شکسته شد.

ناخودآگاهم شروع کرد به چکه کردن؛  بعد سیل به راه افتاد، به سمت آگاهی ام.

وحشت، خشم، غم و اندوهی عمیق در من  شروع به حرکت کرد و بالاخره توانستم احساس کنم.

از ذهنم خارج شدم  و حضور در لحظۀ اکنون را لمس کردم.

هنوز گاهی احساس ها خیلی فشار داشتند، به اندازه ای که فکر می کردم یا مرا می کشند یا غرقم می کنند. ولی احساس ها همیشه امن هستند. این دفاع ما است که به ما آسیب می زند؛ نه احساس های ما.

از بین احساس های غیرقابل تحمل، شروع به نفس کشیدن لحظه به لحظه کردم.

مرگ به سراغ من نیامد؛ بلکه به سراغ  کسی آمد که فکر می کردم او هستم، و من دوباره متولد شدم. دوباره عشق به زندگی را پیدا کردم.  عشق به تمام زندگی؛ هم روشنایی و هم تاریکی ؛ هم لذت و هم غم. همۀ این ها به من تعلق داشت.

شروع کردم به نشان دادن خودم به دیگران. بگذار تا همۀ وجودم را  ببینند.

شروع کردم به صحبت کردن از واقعیت وجودی خودم. در حالی که می لرزیدم، عرق می کردم، تپش قلب داشتم و دهانم خشک می شد، ولی از خودم حرف می زدم.

بعضی از دوستانم ناپدید شدند. بعضی ماندند.  دوستان جدید، خانوادۀ جدید، قبیلۀ جدیدی  از راه رسیدند که منِ جدید را می خواستند.

یک روز شوقم را برای نوشتن سفرم پیدا کردم. مسیر بدون نقشه ام به سوی لحظۀ اکنون. خودم را جلوی گروهی از مردم یافتم که دربارۀ آن چه که کشف کرده بودم حرف می زدم. از حضور، پذیرش، مرگ و تولد دوباره.  

یاد گرفتم هرچه بیشتر با اندوه، برکت، تنهایی، خشم وخواسته های عجیب و غریب خود، دوست باشم ، بیشتر قادرم تا به دیگران عشق بورزم و از بودن  این احساس ها در دیگران نترسم.

 اشتیاق های تو برای من هم هست. وحشت های تو از درون من هم می گذرد.

 سعادت و ناامیدی تو، مرا تکان می دهد؛ آنها حتی عمیق تر و آشناتر در من هستند.

هیچ چیزی در من اشتباه نیست و هیچ چیزی در تو اشتباه نیست. ما با خطا زاده نشده ایم؛ فقط این را  فراموش کرده ایم.

دردهای ما، فشارهای ما، تاریکترین احساس های ما و اشتیاق هایمان، اشتباه نیستند؛ چرا که  خدا اشتباه نمی آفریند؛ ولی بخش هایی از اشتیاق روحی ما، متعلق به  خدای عشق است، همان بخشی که همدلانه، متعلق به مهربانی، توجه، تنفس و زندگی است.  

بخش های تاریک وجودمان، اصلاً و واقعاً تاریک نیستند. آنها فقط از این که نور شدید عشق ما، برآنها بتابد می ترسند. 

 

نوشتۀ: جف فاستر –  #JeffFoster

برگردان : فاطمه عباسی سیر

ویرایش: ویدا ساعی

بیشتر

گرفتن دست همسر

یک مطالعۀ پژوهشی نشان داد که گرفتن دست همسرتان در موقعیت های سخت، می تواند میزان ضربان قلب و تنفس شما را تنظیم کند و حتی حس درد را از بین ببرد. به این پدیده “هماهنگ سازی درون فردی” می گویند. در این  تماس فیزیکی،  زبان عشقی به وجود می آید که حس راحتی و ارتباط را در بین دست های گرفته شده ایجاد می کند.

این مطالعه، 22 زوج را برای یک سال در وضعیت های نشسته در اتاق های مختلف، کنار هم نشسته بدون تماس بدنی، و کنار هم نشسته با گرفتن دست های هم ؛ بررسی کرد. آنها در سطوح مختلف نزدیکی، از گرمای ملایم بازوهایشان تا  تفاوت در امواج مغزی را تجربه کردند.

وقتی زوجین کنار هم می نشینند و دست های یکدیگر را می گیرند؛ هماهنگی امواج مغزی قویتر می شود. چرا این پدیدۀ شگفت انگیز رخ می دهد؟

ما سال ها روابطمان را با افراد مختلف در زندگی مان شکل می دهیم؛ همسرمان، خانوادۀ نزدیکمان، بهترین دوست هایمان؛ و تماس فیزیکی در این ماجرا اهمیت دارد. دفعۀ بعدی که موقعیت سختی را تجربه می کردید؛ نزد یکی از کسانی که دوستش دارید، بروید. دست هایش را بگیرید و ببینید که این کار، چگونه شما را آرام می کند. ممکن است از این که این حرکت کوچک فیزیکی چه تجربۀ هیجانی ممکن است به شما بدهد، غافلگیر شوید

بیشتر

آیا می توان به کودکان، همدلی بیش از حد داد

کدام یک از شغل های زیر بیشتر به فرزندپروری شبیه است؟

  1. مدیر عاملی یک مؤسسه
  2. معلمی
  3. بند بازی
  4. همۀ موارد فوق

البته که شمارۀ 4 پاسخ صحیح است. اما شاید شمارۀ 3 ( بندبازی)  یکی از مواردی است که واقعاً فرزندپروری بیشترین شباهت را به آن دارد.

در فرزندپروری، ما نیاز داریم تا با دقت در میان مسیر های زیادی راه برویم. نیاز داریم تا فرزندانمان را به میزان کافی و نه البته خیلی زیاد، نظم دهیم. نیاز داریم به کودکانمان به میزان کافی و نه البته خیلی زیاد، کمک کنیم. نیاز داریم به کودکانمان در مورد خطرهای جهان پیرامون، به میزان کافی و نه البته خیلی زیاد، آموزش دهیم.

بیشتر والدین برای ایجاد تعادل ظریفی بین همۀ این موارد، جایی در ذهنشان آگاهی دارند. ولی تعادل در یکی از این موارد، خیلی گیج کننده است و مدیریت آن را سخت می کند :  همدلی

همدلی زمانی اتفاق می افتد که شما احساس طرف مقابل خود را کاملاً درک می کنید. همدلی قدرت شگرفی برای ایجاد حال خوب در انسان ها را دارد. در واقع همدلی خیلی خوب است. پس مگر می تواند زیاده از حد باشد؟ به ویژه وقتی یک والد قادر به همدلی با فرزندش شود؟

والد بدون همدلی، مانند یک جراح در اتاق عمل با نور کم و ابزار کند است. نتیجۀ این عمل جراحی، می تواند وحشتناک باشد. از طرف دیگر یک والد با همدلی واقعی برای فرزندش، می تواند درس های ارزشمندی به او دهد.

  • من و تو به روشی عمیق و معنادار با هم مرتبط هستیم.
  • من تو را درک می کنم.
  • تو برای من مهم هستی.
  • احساس های تو اهمیت دارند و برای من هم مهم هستند.
  • من اینجا هستم؛ برای تو !

این موارد در واقع ابزارهای قدرتمندی برای والدین هستند که موجب می شوند تا فرزندانشان دچار بی توجهی عاطفی نشوند.

البته هیچ چیزی در این جهان زیادی اش خوب نیست. حتی منابع حیات و سلامت که می توانند به زندگی شما خیلی کمک کنند؛ در میزان خیلی زیاد می توانند آسیب رسان باشند: به غذا، آب، ویتامین ها و حتی پول فکر کنید.

سه نمونۀ زیر، موارد همدلی مفرط والدین هستند که به کودک آسیب می رساند :

  1. همدلی شما، به احساس های فرزندتان قدرت بیشتری بدهد.
  2. با همدلی شما، خیلی سخت بتوان حدود و مرزهای مناسب برای فرزندتان گذاشت.
  3. همدلی تان موجب شود ارتباط با خود و احساس و نیاز خودتان را از دست بدهید.

این سه ناهماهنگی بیش از آن چیزی که فکر می کنید در روابط والد/ فرزندی اتفاق می افتد. اگر شما با والدینی بزرگ شدید که به احساس های شما کم توجهی می کردند و الان سعی می کنید تا این شیوه را در فرزندپروری خود، اصلاح کنید؛ ممکن است برایتان سخت باشد تا تعادل درستی بین این دو پیدا کنید.

سه راهنمای زیر را برای بررسی میزان همدلی خود دنبال کنید :

  1. یادتان باشد که همدلی، کافی نیست.

شغل شما به عنوان والد، نه تنها درک احساس فرزندتان است؛ بلکه آموزش به فرزندتان برای مدیریت احساس هایش هم هست. بنابراین همدلی قدم بزرگی برای شروع است. قدم بعدی، مثلاً آموزش فرزندتان برای چگونگی مدیریت خشمش، ایجاد تعادل در غم یا درک رنج است. بین این فرآیند، فرزند شما می فهمد که اگرچه احساسش اهمیت دارد؛ ولی نباید کنترل خودش را  به دست احساسش دهد. ( اگر خودتان هم در این مهارت ها نیاز به آموزش دارید؛ می توانید اقدام کنید. )

  1. محدودیت های همدلانه را به عنوان هدف خود قرار دهید.

از درک خود وقتی می فهمید احساس های فرزندتان، گذاشتن محدودیت ها را برای او سخت می کند؛ آگاه شوید. محدودیت نیازهای فرزندتان، با هدف یادگیری مدیریت رفتار او است. برای مثال : می فهمم تو عصبانی هستی. کاملاً تو را درک می کنم. ولی هنوز لازمه که تکالیف مدرسه ات را قبل از این که با دوستانت استخر بروی ؛ تمام کنی. 

  1. بدانید که آگاهی از احساس و نیاز خودتان، از شما والد متفاوت تری می سازد.

 گم کردن خودتان در بین احساس های فرزندتان، به او کمکی نمی کند. حفظ مرزهای سلامت بین خود و فرزندتان، به شما اجازه می دهد تا برای فرزندتان مؤثرتر قدم بردارید. این کار پیام نامحسوسی به فرزندتان می دهد : احساس های تو مهم هستند؛ ولی احساس های دیگران هم اهمیت دارند.

 

بی توجهی به احساس های خویش، ناخودآگاه به فرزندتان یاد می دهد تا او هم به هیجان هایش بی توجهی کند.

به عنوان یک والد وقتی به احساس ها و نیازهای عاطفی خودتان توجه می کنید؛ به فرزندتان هم می آموزید که همین کار را برای خودش انجام دهد.

  • همدلی؟ بررسی کنید.
  • محدودیت؟ بررسی کنید.
  • احساس های خودم؟ بررسی کنید.

تبریک می گویم. شما در حال بندبازی هستید و تعادل خود را حفظ کرده اید.

منبع : https://blogs.psychcentral.com/childhood-neglect/2018/06/can-a-parent-have-too-much-empathy/

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

دکتر برایان جان اسمیت

20 سال است که دکتر برایان جان اسمیت؛ رئیس انجمن صرع لندوور ؛  تلاش می کند تا نگاه پزشکان و بیماران را به صرع تغییر دهد. چیزی که دکتر اسمیت را شگفت انگیز می کند، اطلاعات دست اول او در مورد این بیماری است که به دلیل ابتلای خودش به صرع، از زمان نوجوانی اش است.  

متن زیر مصاحبه ای است که با دکتر اسمیت انجام شده است:

  1. چه زمانی تشخیص صرع برای شما قطعی شد؟
  • احتمالاً صرع من از دوران کودکی ام آغاز شده بود. به یاد می آورم که از خواب با رویاهای عجیب و غریب بیدار می شدم ؛ مثل این که دنیا را از درون یک لوله می دیدم. در اوایل نوجوانی احساسی مثل پیچش در سرم داشتم که زود رد می شد؛ تا بالاخره در دوران متوسطه تشنج را تجربه کردم.
  1. چه طور شد تصمیم گرفتید رشتۀ مغز و اعصاب با تخصص صرع را در دانشگاه پزشکی ادامه دهید؟
  • من به جراحی و طب اورژانس علاقه داشتم. ولی متوجه شدم که نیاز دارم تا چیزی را پیدا کنم که از نظر فیزیکی، فشار زیادی به من نیاوردیا تصمیم سریع من، جان کسی را به خطر نیندازد.

من به رشتۀ مغز و اعصاب هم علاقه مند بودم و به آن به عنوان ارتباطم با زندگی نگاه کردم.

  1. چگونه صرع تعامل شما با دانشگاه را تحت تأثیر قرار داد؟
  • من هرگز بیماری ام را پنهان نکردم. چند سال بعد از شروع آموزش، از من خواسته شد تا برای یک کتاب که مجموعۀ تجربه هایی از تشنج بود، مقدمه ای بنویسم. این تصمیم راحتی نبود. من نگران بودم که خیلی شفاف در دیدگاه عموم قرار بگیرم؛ ممکن بود نگاه مردم به من تغییر کند و به عنوان یک معلول به من نگاه کنند.

تصمیم برای نوشتن این مقدمه، باعث شد که من به این درک برسم که لازم است بیشتر  از صرع دفاع کنم. متوجه شدم که در بین هم دانشگاهیان خودم، تعداد زیادی افراد با این دیدگاه وجود دارند که : اوه ! به اون آدم دیوانه نگاه کن! هیچ کدام از آنها چیز زیادی دربارۀ تشنج ها در دانشگاه نیاموخته بودند و واقعاً درک نمی کردند که تشنج ها چگونه ، زندگی انسان ها را تحت تأثیر خود قرار می دهد.

  1. صرع شما چه طور بود؟
  • من برای سال ها دیگر تشنجی نداشتم؛ ولی یک تشنج بزرگ در اولین نشست بزرگی که برای صرع در سال 1992 برگزار کردم، در راه برایم اتفاق افتاد. بعد از این که پزشکان از من ام آر آی گرفتند متوجه توموری شدند که احتمالاً در اسکن های قبلی دیده نشده بود. در نهایت لوب تمپورال چپ مغز من خارج شد؛ که مرا با دشواری در نامیدن چیزها برای 6 تا 12 ماه اول روبه رو کرد. بنابراین برای مدتی من متخصصی بودم که نمی توانست نام بعضی چیزها را بگوید.
  1. چگونه تجربه های شما روابط کاری تان را با همکارانتان شکل داد؟
  • این تجربه ها واقعاً به من کمک کرد تا متوجه شوم که پزشکان نیاز به یادگیری برای درک بیشتر تشنج ها دارند. این بیماری بیش از 40 نوع سندرم دارد که می تواند هر فردی را مبتلا سازد. قضات عالی در دادگاه ها هستند که تشنج دارند و به شکلی عادی کار می کنند. افرادی هم هستند که آسیب جدی به سر پیدا می کنند یا تومور مغزی دارند یا سکتۀ مغزی کرده اند. و البته افرادی هم هستند که صرع برای ایشان بسیار مسئله ساز است مثل کودکانی که در بچگی به شیوه ای بزرگ می شوند که به نظر نمی رسد در بزرگسالی بتوانند زندگی طبیعی داشته باشند.
  1. آیا تجربه های شما ارتباطتان را با بیماران تغییر داد؟
  • بعد از جراحی، من یک آدم متفاوتی شده بودم؛ با انرژی و انگیزۀ بسیار کم. من نیاز به زمان داشتم تا دوباره تعادل خودم را به دست بیاورم. به ندرت می شنوید که پزشکان از دورۀ انتقال بعد از جراحی و این که چگونه به شیوه های مختلف پیش می رود، حرفی بزنند؛ ولی اکثر پزشکان هیچ کلیدی برای پیامدهای این بیماری یا درمان ها ندارند.

یک مشکلی که با آن مواجه شدم این بود که آیا لازم بود داستانم را با بیمارانم سهیم شوم؟ نمی خواستم بیمارانم فکر کنند که فقط دکتر اسمیت کار خیلی فوق العاده ای انجام داده است. من کاری را کردم که هر بیماری که جراحی صرع می کند به بهترین وجه آن را انجام می دهد. شغل من ایجاب می کند که تا جایی که ممکن است نسبت به عواقب و خطرها واقع بین باشم. با عمل جراحی مغز، امکان یک عارضۀ خیلی بزرگ، غیرممکن نیست.  این مغز است که ما دربارۀ آن حرف می زنیم. زمانی که قسمتی از آن برداشته شود، دیگر جایگزین نخواهد شد.

بیشتر

زندگی با یک بیماری مزمن

زندگی با یک بیماری مزمن، در حالی که بتوانی سایر نقش های زندگی ات را هم به خوبی اداره کنی، مثل یک شغل تمام وقت است. ممکن است شما همسر، دانش آموز، کارمند، والدین یا ترکیبی از همۀ این ها باشید. گاهی ما کوهی از مسئولیت داریم و لازم است احساس های ناخوشایند خود مانند آشفتگی، خشم، غم و یا حتی افسردگی را درک کنیم. آن چه که ما از نظر جسمی یا روانی برای خود انجام می دهیم می تواند سبب شود تا این سفر زندگی سختی کمتر و راحتی بیشتری داشته باشد. گاهی هم کارهایی که برای جسم و روان خود انجام نمی دهیم، می تواند سبب شود این سفر فوق العاده شود.

 

در زیر من 10 مورد را فهرست کرده ام که آنها را با صرع انجام نمی دهم :

  1. من خودم را بابت تشخیص صرع ، سرزنش نمی کنم .
  2. من خودم را از جهان بیرون، به دلیل صرع پنهان نمی کنم.
  3. من به دیگرانی که صرع ندارند، با سنگدلی نگاه نمی کنم.
  4. من از زندگی سرشار و کامل خویش، به دلیل صرع دست نمی کشم.
  5. من تشخیص صرع خود را مثل یک راز با خودم نگه نمی دارم.
  6. من اجازه نمی دهم گفت و گوهای منفی با خود در این سفر داشته باشم.
  7. من از سلامت جسم و روانم به دلیل صرع، غافل نمی شوم.
  8. من مسئولیت های خود را به دلیل صرع نادیده نمی گیرم.
  9. هرگاه نیاز به گریه داشته باشم، مانع گریه کردن خود نمی شوم.
  • به دلیل تشخیص، ناامید نمی شوم.

 

صرع وضعیتی است که ما آن را نخواسته بودیم و برایش از قبل آماده نبودیم. بیایید همچنان که با آن زندگی می کنیم، این سفر زندگی را با کنار گذاشتن چیزهایی که به ما نگاه مثبتی نمی دهند، کمتر مشقت بار کنیم.

نوشتۀ : Tiffany Kairos

منبع : https://themighty.com/2018/09/epilepsy-what-not-to-do

بیشتر

چگونه می توان با جدایی والدین، فرزندان شادی را تربیت کرد

روابط محکم و استوار هستۀ یک خانواده شاد است ولی گاهی اوقات سازگاری با افرادی که کنارشان زندگی می کنیم، می تواند خطرناک باشد. هیچ فرمول جادویی برای فرزندپروری وجود ندارد ولی گام های مهمی وجود دارند که می توانند به کودک شما برای کنار آمدن با شرایط جدید کمک کند.

به خاطر داشته باشید که کودکان نیاز دارند تا به هردو والد خود عشق بورزند. این عشق به آنها امنیتی می دهد که اساس بهزیستی و موفقیت آنها برای رشد در آینده خواهد بود.

مطالعه ها نشان می دهد که در خانواده هایی که والدین از هم جدا شده اند؛ قانون یک سوم، یک سوم، یک سوم وجود دارد. در یک سوم خانواده ها، کودکان در کوتاه مدت دچار بحران های سازگاری می شوند؛ ولی بهبود می یابند. در یک سوم خانواده ها، کودکان دچار بحران های طولانی مدت می شوند که تا بزرگسالی آنها  ادامه می یابد و در یک سوم آخری ، خانواده هایی هستند که کودکانشان آسیب جدی عاطفی در نتیجۀ طلاق می بینند. نگرش والدین و رفتارهای آنها، این تفاوت در نتیجه را می سازد. فرزندپروری با عشق و همراهی ، که والدین با هم فرزندانشان را حمایت کرده و به یکدیگر احترام می گذارند؛ چه در حال انتقال و چه بعد از آن، مهمترین عاملی است که موجب می شود تا قدمی برای حال خوب کودکان برداشته شود.

والدین جدا شده گاهی اوقات درگیر رفتارهایی می شوند که سبب چالش عاطفی برای کودکانشان می شود. تعدادی از این رفتارهای شایع که بهتر است از آنها پرهیز شود :

  • خوار و خفیف کردن والد دیگر
  • خواستن از کودک برای جاسوسی والد دیگر
  • خواستن از کودک برای انتقال پیام بین والدین

این رفتارها سبب می شود تا چالش عاطفی برای کودک شما به وجود آید. زمانی را با همسر سابق خود بگذرانید تا با هم گفت و گویی دربارۀ چگونگی ایجاد عوامل کلیدی زیر برای فرزندپروری مؤثر داشته باشید؛ تا فرزندانتان هر چه شادتر و سازگارتر رشد کنند:

  1. زمانی را به شنیدن فرزندانتان اختصاص دهید. گوش کردن فعال یکی از بهترین راه های نشان دادن عشق شما به اوست. گاهی اوقات ما لازم است پیام هایی را از فرزندان خود بشنویم که آنها را صریح به ما نمی گویند : ” من می خواهم بروم خانه. ” ممکن است این معنا را بدهد که : ” من اینجا و الان احساس امنیت نمی کنم. ” وقتی والدین قادر باشند همدلانه بشنوند و همدلانه پاسخ دهند، کودکان آنها احساس عشق و امنیت خواهند کرد.
  2. توافق ها را در هر دو خانه حفظ کنید. یادتان باشد بچه ها به ملاقات والدینشان نمی روند، بلکه با آنها زندگی می کنند فقط در خانه هایی جدا از هم. وقتی از بچه ها انتظارهایی یکسان وجود داشته باشد و در هر دو خانه، قوانین یکسان باشد، آنها به بهترین صورت عمل می کنند. این به معنای این است که فرزندان بدون توجه به خانه ای که در آن هستند، لازم است زمان برای تفریح و مسئولیت های دیگر را درنظر بگیرند.
  3. با والد دیگر مرتب ارتباط داشته باشید. خیلی از والدین دیدار ماهانه را موفق ارزیابی کرده اند، که می تواند در ثبات و حفظ توافق های طرفین مؤثر باشد. در ابتدا این کار ساده نیست؛ ولی در طول زمان، والدین جدا شده می توانند این فرآیند را مهیا کنند.
  4. صبور باشید. زمان مهم است. مطالعه ها نشان می دهد که از هر 10 والد طلاق گرفته، 8 زوج می توانند الگوهای فرزندپروری مؤثری را برای فرزندانشان ایجاد کنند. گاهی اوقات دو سال طول می کشد تا این الگوها مهیا شوند. پس تلاش خود را ادامه دهید. در بعضی از موقعیت ها، خانواده درمانی می تواند تفاوت محسوسی  را برای همه  ایجاد کند.  

منبع : https://thriveglobal.com/stories/i-m-a-newly-divorced-parent-and-i-have-no-idea-what-i-m-doing/

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

یازده سؤالی که پیش از ازدواج ، لازم است بپرسید

وقتی  ازدواجی در پیش است ، مواردی که از آنها بدون اطلاع هستید ، می تواند به ارتباط شما آسیب بزند. بیشتر  زوج ها گاهی به دلیل خجالت و عدم علاقه و گاهی به دلیل شوق داشتن یک راز عاشقانه ، از یکدیگر سؤال های سخت نمی پرسند تا بتوانند یک ازدواج پایدار و مطابق انتظار خود را  به وجود آورند.

سؤال های زیر ، به گونه ای طراحی شده اند تا گفت و گویی صادقانه را پی ریزی  کنند و به زوج ها این امکان را بدهند که رازهای خود را،  قبل از این که خیلی دیر شود، با یکدیگر  مطرح کنند:

 

  1. در زمان مخالفت، خانوادۀ شما به هم ظرف پرت می کنند یا  با هم آرام گفت و گو می کنند یا سکوت کرده و حرفی نمی زنند؟

همۀ ما در خانواده ای خاص ، تربیت شده و بزرگ می شویم. خوب است که الگوهای گفت و گو  و  حل مسئله را در والدین طرف مقابل خود بدانید. این مسئله به شما دیدگاهی برای چگونگی روابط بین خود می دهد.

 

  1. آیا ما ، بچه دار خواهیم شد؟ و اگر بچه دار شویم، آیا تو،  پوشک او را عوض خواهی کرد؟

خیلی مهم است که هنگام  سؤال دربارۀ بچه دار شدن ، چیزی را نگوییم که طرف مقابل ما دوست دارد بشنود. قبل از ازدواج ، لازم است طرفین صادقانه دربارۀ فرزند،  با هم گفت و گو کنند. چند  بچه می خواهند؟ چه دیدگاهی، برای  این تعداد فرزند دارند؟ نقش خود را به عنوان والدین، چگونه می بینند؟ حتی گفت و گو دربارۀ روش های پیشگیری از بارداری اهمیت دارد.

  1. آیا گفت و گو دربارۀ تجربه های عاطفی گذشته، به روابط ما کمک می کند یا موجب تخریب آن می شود؟

داشتن  روابط عاطفی زیاد قبل از ازدواج ،  خطر کیفیت پایین ازدواج و احتمال طلاق را بیشتر می کند.دلیل آن هم  این است که فرد ، به دلیل تجربه های زیاد با افراد مختلف و قطع رابطه با آنها ، به احتمال زیاد به مقایسۀ آنها با هم می پردازد.  در مورد تجربه های گذشته ، خوب است در فضایی مملو  از صمیمت و عشق و پذیرش، با هم گفت و گو کنیم تا احتمال قضاوت یا حسادت کم شود.

 

  1. مذهب چقدر مهم است؟ آیا ما تعطیلات مذهبی را، با هم جشن می گیریم؟

چیزی که مهم است زمان بچه دار شدن و بزرگ شدن فرزندان ، احتمال چالش در مورد مسایل مذهبی در بین زوج ها افزایش می یابد. اگر توافقی برای داشتن فرزند وجود دارد، لازم است زوجین برای چگونگی آموزش مذهبی به فرزندان خود نیز با هم به توافق برسند.

  1. آیا قرض من، قرض تو هم هست؟ آیا دوست داری مرا از زیر قرض، بیرون بیاوری؟

خیلی مهم است که بدانید طرف مقابل شما چه احساسی برای استقلال مالی شما دارد و آیا می پذیرد که منابع مالی شما، جداگانه ذخیره شود. بیشتر  زوج ها در گفت و گو در این مورد ، که بسیار هم حیاتی است، موفق نمی شوند. اگر عدم وضوح جدی بین درآمدهای شما و طرف مقابلتان وجود دارد،  خوب است به یک توافق برای درآمد کلی خانواده برسیم.

  1. بیشترین چیزی که دوست داری پول برایش خرج کنی چیست؟ یک ماشین ، یک تخت خواب یا یک کفش؟

زوج ها تمایل دارند که در مسایل مالی به هم اعتماد کرده و بپذیرند که زمینه های خطر کردن یا احتیاط آنها در یک سطح قرار دارد. این سؤال از این نظر خوب است که می تواند کمک کند تا میزان خطرپذیری مالی زوج ها مشخص شود.

  1. آیا موافقی که من کارهای خود را بدون تو انجام دهم؟

بیشتر مردم در ازدواج امیدوارند که بتوانند استقلال خویش را در بخش های اصلی زندگی ، همراه با روابط خود با همسر ، نگه دارند. یعنی  آنان مایل نیستند دربارۀ دوستان یا سرگرمی های خود گفت و گو کنند. اگر ما  از قبل  دربارۀ این موضوع، گفت و گو نکنیم؛  به ایجاد فضای تنش بار یا احساس طرد شدگی در طرف مقابل  کمک کرده ایم. همچنین ممکن است زوج ها تصورات مختلفی از ” حریم شخصی ” داشته باشند که دربارۀ این مسئله نیز لازم است تبادل نظر شود. مثلاً پیشنهاد می شود از زوج خود بپرسیم که او چه وقت هایی نیاز به تنهایی دارد.

 

  1. آیا ما والدین یکدیگر را دوست داریم؟

هرچقدر بیشتر شما و طرف مقابلتان جبهه متحدی در مقابل والدین تشکیل داده باشید ، باز هم  لازم است روابط ناسالم با والدین مدیریت شود.  قطعاً روابط قوی یا ضعیف با والدین ، الگویی از روابط خود شما در آینده خواهد بود.

  1. چقدر روابط جنسی برایت مهم است؟

امروزه زوج ها تمایل دارند که از نظر جنسی همچنان توسط همسر خود هیجان زده باقی بمانند . انتظاری که در گذشته وجود نداشت. یک رابطۀ سالم نیاز دارد تا زوج ها دربارۀ چگونگی لذت بردن از روابط جنسی با هم گفت و گو کرده و انتظارات خود را بدانند. اگر افراد انتظارات متفاوتی از رابطۀ جنسی داشته باشند، لازم است با هم مذاکره کنند تا هر دو طرف به رضایت کامل برسند.

  1. آیا تمام روش هایی که من با آنها می گویم : ” دوستت دارم ” را می شناسی؟

ابراز عشق حتما به پایداری ازدواج کمک خواهد کرد. پنج زبان ابراز عشق عبارتند از : تأیید یکدیگر؛ وقت گذراندن با هم ؛ هدیه دادن و گرفتن؛  انجام کاری برای هم  و تماس فیزیکی.

خوب است که زبان اول و دوم خود را اعلام کنید و از طرف مقابل نیز بخواهید تا زبان های خود را اعلام کند و بعد با هم به گفت و گو بنشینید.

  1. ده سال آینده را برای زندگی مان چگونه می بینی؟

دیدن جواب این سؤال در ذهنتان ، به شما کمک می کند تا دربارۀ چالش های کنونی ، با هم به گفت و گو بنشینید تا هدف رابطۀ شما به نهایی ترین نقطۀ خود برسد. این سؤال این فرصت را نیز به شما می دهد تا بفهمید اگر رابطه تان به سوی کمرنگ شدن پیش رفت، آیا طرف مقابل شما به طلاق فکر می کند یا ازدواج برای او به معنای همۀ زندگی  است.

 

مترجم : فاطمه عباسی سیر

منبع :

http://www.nytimes.com/interactive/2016/03/23/fashion/weddings/marriage-questions.html?_r=0

بیشتر

تشنج های آتونیک

آتونیک به معنای از دست دادن تون ماهیچه‌ای است. در تشنج آتونیک، فرد ناگهان تون عضلانی خود را از دست می‌دهد، بنابراین سر یا بدنش، ممکن است شل شده و بیفتد.

نام دیگر این تشنج‌ها، حمله‌های افتادن (Drop attack)  است.  بعضی از کودکان ناگهان فقط سرشان می‌افتد.

تشنج‌های آتونیک می‌توانند هم شروع منتشر( در دو طرف مغز)  و هم شروع موضعی ( در یک منطقه)  داشته باشند.

این تشنج‌ها معمولاً کمتر از 15 ثانیه طول می‌کشندافراد مبتلا ممکن است در اثر سقوط، آسیب ببینند. محافظت از سر با وسایلی مانند کلاه ایمنی یا جلیقه‌های محافظ ممکن است برای امنیت و سلامت فرد مورد نیاز باشد.

تشنج‌های آتونیک معمولاً در کودکی شروع می‌شوند و ممکن است تا بزرگسالی هم طول بکشداغلب این تشنج‌ها همراه سندرم‌هایی مانند سندرم دراوت یا لنوکس گاستو دیده می‌شوند.

بعد از تشنج آتونیک، فرد ممکن است به نظر گیج و یا هوشیار به نظر برسداغلب فرد می‌تواند به سرعت به فعالیت عادی خود بازگردد. بعضی از افراد نیاز دارند کمی بعد از تشنج، استراحت کنند.

اگر فرد ناگهان زمین بیفتد، ممکن است آسیب ببیند. در این موارد نیاز به کمک‌های اولیه برای جراحت ایجاد شده، ضرورت دارداگر جراحت جدی باشد( مثل شکستگی استخوان یا سر ) شاید نیاز باشد فرد به اورژانس مراجعه داشته باشد.

توصیف اطرافیان بیمار از مشاهده‌هایشان یا ضبط  فیلمی از تشنج، در تشخیص این نوع می‌تواند بسیار اهمیت داشته باشد. در بعضی از موارد ویدئو مانیتورینگ برای تشخیص انجام می‌شود.

در مواردی که تشخیص واضح نیست یا تشنج‌ها با دارودرمانی کنترل نمی‌شوند، آزمایش‌های دیگری لازم است انجام شود. آزمایش‌هایی که ضربان قلب، فشار خون یا مشکلات دیگری را که ممکن است منجر به سقوط و افتادن ناگهانی بیمار شوند، بررسی کند.

داروهای مختلفی برای کنترل این تشنج‌ها به کار می‌روند مانند سدیم والپروات، توپیرامات، لوتیراستام، لاموتریژین، کلونازپام، کلوبازام، فلبامات و داروهای دیگر. به هرحال داروهای ضد صرع اغلب محدودیت اثرگذاری برای کنترل این نوع تشنج دارند. زمانی که داروها در کنترل تشنج مؤثر نباشند، روش‌های دیگر درمان مانند رژیم‌های غذایی یا استفاده از دستگاه VNS پیشنهاد می‌شود.

بیشتر

هفت علامتی که نشان می دهد شما در فرزندپروری موفق بوده اید

 

  1. کودکتان هیجان هایش را از شما پنهان نمی کند.

گاهی اوقات نظم بخشیدن به  هیجان های شدید کودک، کار مشکلی است. ممکن است آرزو کنیم که چنین هیجان هایی را کمتر ببینیم اما توانایی کودک برای ابراز خشم، غم یا ترس در مقابل شما، علامت بسیار خوبی است که نشان می دهد او در برابر شما احساس امنیت می کند.  وقتی کودکی  احساس هایش را  از والدینش پنهان می کند؛ یعنی مشکلی در روابط بین آنها وجود دارد.

  1. وقتی کودکتان با مشکلی مواجه می شود یا آسیبی می بیند با شما مطرح می کند.

این به معنای این است که شما چنان حریم امنی برای فرزندتان ساخته اید که هرگاه نیاز به کمک داشته باشد، از شما درخواست می کند. بهترین شیوۀ برخورد، آغوش باز شما و گوش کردن همدلانه تان به  او است. این کار  فضا  را برای ارتباط فرزندتان در مواقع سخت زندگی اش با شما باز نگه می دارد.

  1. فرزندتان می تواند بدون ترس از واکنش شما، در مورد افکار و احساس های خود حرف بزند.

این نشانه ای قوی از پذیرش، انعطاف پذیری و ذهن باز در روابط والدین و فرزندان است. بعضی والدین این ارتباط را با رفتارهایشان محدود می کنند: مثل بروز واکنش های شدید به افکار و احساس های فرزند که نشان می دهد مایل نیستند در این مورد گفت و گویی داشته باشند؛ یا تمایلی به  توضیح دربارۀ رفتارهای خودشان ندارند. برخی دیگر برعکس، خود را خیلی شکننده و آسیب پذیر نشان می دهند؛  به نوعی که مایل نیستند مسئولیت فرزندپروی خود را در زمینۀ افکار و احساس فرزندشان بپذیرند. این والدین معمولاً از فرزندانشان به عنوان ” صخره ای برای خودشان ” نام می برند که نگران کننده است.

شما می توانید با پذیرش احساس و افکار فرزندتان بدون ساختن برچسبی برای خودتان، آنها را حمایت کنید.

  1. بازخورد شما به رفتارهای کودک، به شیوۀ انتقادی و برچسب زدن نیست.

والدین موفق از بازخورد در مورد رفتار فرزندشان به شیوه ای غیر انتقادی استفاده می کنند و از برچسب هایی نظیر بچۀ بد“؛ “شیطان“؛  تنبل و شکمو دوری می کنند.

اگر  فرزند شما تمام بیسکویت های روی میز را قبل از این که کس دیگری آنها را بردارد، خورد؛ والدین فوق العاده روی رفتار تمرکز می کنند: تو تمام بیسکویت ها را بدون سهیم شدن با دیگران خوردی. در خانۀ ما سهیم شدن با بقیۀ افراد خانواده اهمیت دارد. تو در این باره چه فکری داری؟

این شیوۀ گفت و گو متفاوت با این جمله است: چقدر دختر شکمویی هستی. برو توی اتاقت!

  1. فرزندتان را تشویق می کنید تا علاقه ها و استعدادهایش را دنبال کند.

دنبال کردن علاقه ها و استعدادها موجب می شود تا فرزندتان احساس موفقیت و قدرت کند. گاهی اوقات والدینی هستند که سعی می کنند علاقه های فرزندشان را به سمت آرزوهای محقق نشدۀ خود بکشانند. وقتی که شما فرزندتان را به دلایل شخصی، مجبور  به کاری می کنید؛ حتی جایی که تصور می کنید همه چیز درست و عالی است؛ ولی  همه چیز  اشتباه پیش می رود. این کار سبب می شود تا فرزندان شما احساس شکست، فشار و کنترل داشته باشند.

  1. شما حدودی را برای رفتار فرزندتان تعیین می کنید تا او امن بماند.

والدین موفق برای رفتارهای فرزندانشان، قوانین و محدودیت های خاصی در نظر می گیرند. کودکان بدون قوانین و محدودیت، اغلب به دردسرهای زیادی می افتند. حدود، به فرزندان کمک می کند تا احساس محبت و ارزش کنند؛ حتی اگر محدودیت هایی مثل زمان را دوست نداشته باشند. برای مثال محدودیت های مفید، شامل زمان خواب منظم، کلمات با احترام برای اعضای خانواده و مراقبت از نوجوانان برای رفتن به میهمانی های شبانه است.

  1. شما اشتباهات خود را ترمیم می کنید.

اگر توانایی ترمیم  اشتباه های خود با فرزندتان را دارید؛ این نشانۀ موفق بودن شما است. اگر فریاد کشیدید، یا به کودکتان برچسبی زدید؛ خیلی مهم است که این رفتار را با او ترمیم کنید. گفت وگو با کودکتان در مورد اینکه شما در موقعیت پیش آمده،  چه آرزویی داشتید؛ یا توضیح  هیجان های شدیدی که برایتان بالا آمده بودند، می تواند به شما کمک کند.

 

منبع : https://www.mother.ly/life/7-signs-youre-parenting-right-according-to-a-clinical-psychologist?utm_source=newsletter

 

ترجمه و تلخیص : فاطمه عباسی سیر

ویراستار: ویدا ساعی

بیشتر