آرشیو تغییر ایجاد کنیم

خدمت دکتر اطهری به جامعۀ پزشکی

در جامعۀ ما رسم بدی عادت شده است و آن هم توجه و تماشای آسيب های آدم ها و همنوعان است!

 نمی دانم چرا ديدن رنج، سختی، مشكلات و كاستی ها برای ما جذابتر است تا تماشای پيشرفت و موفقيت يكديگر!

همانطور كه تا روزنامه می خريم، يكراست می رويم سراغ صفحۀ حوادث!

خبرنگاران و گزارشگران ما هم بيشتر از آنكه تمايل به درج كارهای نيک داشته باشند، مايلند بدبختی و خيانت و ظلم ها را درج كنند، غافل از اينكه اين روش باعث می شود كم كم فرهنگ بدبينی و عدم تحمل موفقيت و پيشرفت همنوعان در جامعه شكل بگيرد؛ كما اينكه اين اتفاق ديريست رخ داده است و جامعۀ ما ناخودآگاه يا خودآگاه هر روز به دنبال شكست و آسيب همشهری های خود است تا جائی كه حتی از موفقيت و پيشرفت همنوع خود، در درون عصبانی شده و رنج می برد.

با اين مقدمه در مقام قدرشناسی و سپاس و نیز زدودن بی انصافی، از چند دهه تلاش جناب دكتر اطهری برای كمک به تشخيص و گشودن راه درمان بيماران مغز و اعصاب كشور يادی می كنم و تشكر.

 ايشان با راه اندازی مركز ام آر آی اطهری در واقع از اولين مراكز ام آر آی خصوصی كشور بودند كه توانستند با دقت عمل و حفظ صيانت پزشكی و ارتباط منظم و اصولی با گروه نورولوژيست ها و جراحان اعصاب، كمك شايانی به تشخيص بيماری های سخت و پيچيده در حوزۀ مغز و اعصاب بنمايند، تا جايی كه يادم هست در آن اوايل كار، يعنی سال ها قبل كه  كسی چندان آشنايی با ام آر آی نداشت، متخصصان در موارد سخت تشخيصی با ارجاع بيمار به مركز ام آر آی اطهری، اميد گشوده شدن راه تشخيص داشتند.

ايشان با سرمايۀ شخصی، مركزی را بنياد نهادند كه سود معنوی آن كمک به درمان بيماران بوده است و بخش مهمی از سود مادی آن هم صرف گسترش خدمات و تجهيز و به روز رسانی دستگاه های پاراكلينيک نورولوژی شد.

آيا چنین خدمت خطیری، جای قدردانی و تشكر ندارد!

مطلع هستم مركز ايشان ارتباط خوبی هم با نهادهای مردمی و انجمن های خيريه دارند و بيمارانی كه از طرف اين نهادها معرفی می شوند، به صورت رايگان يا با تخفيف سرويس می گيرند.

برای ايشان آرزوی سلامتی و موفقيت دارم و اميدوارم در مسير بهداشت و درمان كشور عزيزمان ايران، همواره با موفقیت به پيش بروند!

 

دکتر داریوش نسبی طهرانی

بیشتر

زندگی‌ها را تغییر دهیم

صرع، اختلال عصبی مزمنی است که پیشینۀ تاریخی طولانی دارد و در بیشتر موارد در تمام طول عمر با فرد باقی می‌ماند. این اختلال در جامعه با نگرش‌های منفی و باورهای نادرست به گونه‌ای درهم آمیخته است که موجب می شود بیمار و خانواده‌اش، نه تنها از مشکلات دارو و درمان، که از این نگرش‌های منفی در جامعه نیز رنج ببرند.  

انجمن صرع ایران با آموزش به خانواده‌ها و بیماران و همچنین حمایت از آنها در زمینۀ دارو و درمان، برای تغییر این باورها و افزایش کیفیت بیماران تلاش می‌کند. این تلاش بدون یاری شما میسر نمی‌شود. کمک‌هایی که از قلب‌های مهربان شما به سمت تغییر زندگی انسان‌های دیگر جریان می‌یابد.

در این راستا قلک‌های انجمن صرع، گامی برای روشن کردن شعلۀ لبخندی در دل یک خانواده هستند. شما می‌توانید برای دریافت قلک‌های انجمن صرع، با واحد مشارکت‌های مردمی تماس گرفته یا به دفتر مرکزی انجمن واقع در زیر پل سیدخندان مراجعه فرمایید:

  1. صندوق‌های بزرگ ایستاده: این صندوق‌ها برای سازمان‌ها، بانک‌ها، مراکز خرید، بیمارستان‌ها و فروشگاه‌ها مناسب هستند. با توجه به نصب پوستر کمک‌های اولیه روی این صندوق‌ها، علاوه بر حمایت مالی، جنبۀ اطلاع رسانی و آگاهی بخشی هم دارند.
  2. صندوق‌های فلکسی رومیزی : این صندوق‌ها مناسب مغازه‌ها و دفترهای کوچک و اداره‌ها هستند.
  3. قلک‌های خانگی : که برای منزل مناسب است و ماهیانه تحویل گرفته می‌شوند.

برای جمع آوری و تحویل قلک‌ها در استان تهران با  واحد مشارکت‌های مردمی انجمن صرع با شماره تماس 02188463355 و یا شماره همراه 09122720187 تماس بگیرید.

با کمک شما دنیایی بهتر خلق خواهیم کرد.

بیشتر

قوانین کیفری و صرع

تشنج ها به دلیل اختلال عملکرد ناگهانی در سیستم الکتریکی مغز به وجود می آیند؛ که می توانند قسمتی یا تمام مغز را تحت تأثیر فعالیت بیش از حد خود قرار دهد. این امر به نوبۀ خود، موجب تغییرهای موقت در رفتار یا هوشیاری فرد می شود. تشنج ها می توانند حرکتی( شامل اسپاسم یا حرکت های پرشی) یا غیرحرکتی باشند.

یک تشنج غیرحرکتی که با اختلال هوشیاری و رفتارهای غیرارادی همراه است، تشنج موضعی پیچیده یا تشنج لوب تمپورال نام دارد. یک مشکل بزرگ در مدیریت تشنج های موضعی پیچیده، که یکی از شایعترین تشنج ها هم هست؛ تشخیص علائم آن در جامعه است. رفتارهای غیرمعمول مرتبط با تشنج های موضعی پیچیده، اغلب به عنوان مستی یا مشکل روانی سوءتعبیر می شوند. همچنین این نوع تشنج ممکن است به اشتباه، به عنوان رفتارهای پرخاشگرانه درک شود. عدم آگاهی جامعه منجر به این می شود که افراد مبتلا به تشنج های موضعی پیچیده، گاهی ناعادلانه دستگیر شوند ( و گاهی در جریان ماجرا، به شدت آسیب ببینند ) و به دلیل مستی، خشونت، عدم رعایت قوانین یا رفتارهای ناشایستی که ممکن است ناشی از تشنج ها باشند، تحت پیگیرد قانونی قرار بگیرند.

تشنج موضعی پیچیده و اتهام اقدام به جرم 

به طور معمول یک تشنج موضعی پیچیده با خیرگی در چشم ها و از دست دادن ارتباط با پیرامون فرد، شروع می شود. این علامت ها با حرکت های جویدن، بازی کردن با لباس یا انگشتان، من من کردن و حرکت های سادۀ تکراری غیرارادی ادامه می یابد. گاهی افراد بدون هدف و سرگردان راه می روند و در موارد نادری، فرد ممکن است در حال تشنج، خود را برهنه کند یا به شدت آشفته شود، جیغ بزند، بدود یا حرکت های کوبیدن با دست هایش یا دوچرخه زدن با پاهایش داشته باشد. این اقدام ها و حرکت ها در طول تشنج، معمولاً ناهماهنگ بوده و همراه با گیجی و بدون تمرکز هستند. ( بدون هدف خاصی نسبت به یک شیء یا شخص)

در زمان تشنج، فرد اصطلاحاً روی حالت “خودکار” قرار داده شده است. بنابراین اقدام های او کاملاً غیرارادی اتفاق می افتند و زمانی که هوشیاری بازمی گردد، فرد هیچ خاطره ای از آنچه در زمان تشنج اتفاق افتاده، ندارد.

بعد از چند دقیقه سیستم طبیعی مغز، فعالیت الکتریکی بیش از حد را که موجب تشنج شده، متوقف کرده و هوشیاری بازمی گردد. زمان بعد از تشنج، اصطلاحاً postictal نامیده می شود؛ که در این مدت، بهبودی از چند دقیقه تا یک ساعت یا بیشتر طول می کشد. در این مرحله، فرد معمولاً گیج بوده و خسته است؛ و به تدریج با طبیعی شدن عملکرد مغز، به اطراف خود آگاه می شود.

در طول این مدت، فرد به راحتی می ترسد، آشفته می شود و قادر نیست به شکلی مؤثر ارتباط برقرار کند و به ویژه زمانی که فردی با او روبه رو می شود، ممکن است پرخاشگر یا عصبی شود؛ چون این مواجهه را یک تهدید می بیند.

یک قانون اصلی در مدیریت هر تشنجی، این است که فرد نباید به هیچ عنوان محدود شود؛ مگر این که امنیت خود یا دیگران را به مخاطره بیندازد. محدود کردن فرد در حال تشنج یا فردی که تازه از حال تشنج، بازگشته است؛ بر خلاف نتیجۀ معهود، ممکن است حالت پرخاشگری فرد را تسریع یا تشدید کند. وقتی مقاومت فرد به محدودیت بیشتر می شود، تهدید به زندگی اش هم به همان میزان افزایش می یابد. محدود کردن فرد به ویژه با گرفتن صورت او رو به پایین و بستن دست هایش در پشت، می تواند خطرناک باشد.

در زمان تغییر هوشیاری، فرد مبتلا به تشنج موضعی پیچیده، ممکن است مرتکب اقدامی ناآگاهانه شود که به عنوان “جرم” تلقی شود. برای مثال برداشتن اشیاء، ربودن چیزی از فردی نزدیک به او، یا باز و بسته کردن درها، که ممکن است منجر به دستگیری و پیگیرد قانونی برای جرم هایی مانند دزدی از فروشگاه، حمله کردن یا رفتارهای ناشایست شود. این رفتارها معمولاً کلیشه ای هستند که در آنها، فرد هر بار که تشنج دارد، کاری شبیه به همان را انجام می دهد و معمولاً چون دچار اختلال هوشیاری است، نمی تواند کنترلی روی رفتار یا حرکت های خود داشته باشد.

هرگاه فردی در مورد یک رفتار مجرمانه، ادعا کند که رفتار مجرمانۀ او ناشی از یک تشنج بوده است؛ بهترین کسی که می تواند این ادعا را تأیید یا رد کند؛ متخصص مغز و اعصاب اوست که بیش از همه با ویژگی های تشنج فرد آشنا است.

گزارش شاهدان عینی از رفتار دقیق فرد (توصیفی که معمولاً از رفتارهای در زمان تشنج گفته می شود) می تواند به تشخیص اینکه فرد در حال اقدام، در وضعیت تشنج یا postictal بوده است، کمک کند. حضور یک متخصص آشنا با فرد و تشنج های او، در دفاع از هرگونه اتهام مجرمانه، می تواند حیاتی باشد.

توجه کنید که بعضی از وکلای مدافع، متوجه شده اند که ارائۀ شهادت حضوری یا نامۀ مکتوب از پزشک متخصص فرد، با قید چگونگی درمان که تاریخچه و الگوهای تشنج در آن ذکر شده باشد؛ خیلی مفید خواهد بود. به ویژه زمانی که تشنج ها روی رفتار فرد اثر گذاشته و به همان دلیل، فرد، متهم به اقدام مجرمانه شده باشد.

با این همه، اگر چنین مستنداتی موجود نباشد، تهیۀ یک گزارش ویدئومانیتورینگ از زمان تشنج واقعی می تواند کمک کننده باشد؛ چرا که در زمان فرآیند، هم نوار مغزی می تواند به تشخیص تشنج کمک کند و هم رفتار ضبط شدۀ موجود در ویدئو، الگوی تشنجی را نشان می دهد.

تاکنون نمونه های بسیاری بوده اند که فرد در حال تشنج، دستگیر شده است و متهم به مواردی همچون مستی، رفتارهای ناشایست، مقاومت برای دستگیری، ورود غیر قانونی و حتی حمله به پلیس شده اند.

این یک مشکل جدی است و نیاز به آموزش نیروهای پلیس برای تشخیص و مدیریت تشنج دارد.

نیروهای پلیسی که در این زمینه آموزش ندیده باشند؛ می توانند موجب شوند که فرد به زندان رود و در بیشتر موارد، در زندان هم، به دلیل نرسیدن داروهای ضدتشنج، که منجر به تشنج های بیشتر می شود؛ فرد دچار محرومیت بیشتر خواهد شد.

این مسئله نشان می دهد که لازم است نگاه خود را در این زمینه تغییر دهیم و نیروهای انتظامی و حتی وکلای مدافع در مورد صرع و انواع تشنج، آموزش های لازم را ببینند.

بیشتر

نگرش منفی « شکنندگی هیجانی » در افراد مبتلا به صرع

این یک باور عمومی است که افراد مبتلا به صرع، قادر نیستند از پس هیجان های شدید برآیند و حساس تر از دیگران هستند. بهترین مثال برای این باور نادرست، این جمله است : « فشارهای عصبی موجب ایجاد تشنج می شوند. »

 والدین همیشه سعی می کنند تا استرس را در زندگی فرزندان خود کنترل کرده و تا حد امکان از آن پرهیز می کنند. شدت نیاز والدین به مراقبت از فرزندشان، با همان مفهوم «اختلال غیر قابل پیش بینی» مرتبط است. من نام این تلاش برای اجتناب از برخورد با استرس را « سندرم پوست تخم مرغی» گذاشته ام. والدین و بقیۀ افراد در خانواده، فکر می کنند که در اطراف فرد مبتلا به صرع، روی پوست تخم مرغ راه می روند.

از هر گونه تعارض در خانواده یا محدودیتی که ممکن است استرس ایجاد کند؛ پرهیز می شود. والدین اجازه نمی دهند کودکشان با کودکی که در حین بازی دعوا می کند، بازی کند. این حالت سبب می شود تا کودک، فرصت های یادگیری چگونگی مواجهه با افراد سخت را از دست بدهد. والدین به کودک اجازه نمی دهند که پروژه های سخت را در مدرسه انجام دهد. این هم سبب می شود تا کودک فرصت های یادگیری و به دست آوردن مهارت های جدید را از دست بدهد.

مشکلی که در «سندرم پوست تخم مرغی» وجود دارد این است که استرس، جزئی از زندگی معمولی هر فرد است و تعارض، قسمتی از زندگی خانوادگی است. اگر کودک شما، زمانی که هنوز بچه است؛ یاد نگیرد که چگونه در این موقعیت ها، استرس خود را مدیریت کند؛‌ وقتی بزرگ شد، در حجم استرس ها، غرق خواهد شد. تلاش های والدین برای مراقبت ، بدون هیچ کلامی به او می آموزد که او، قادر به مدیریت استرس نیست. این محافظت، مانع یادگیری مهارت های تطابق در او می شود. بدون این مهارت ها، تصویر ذهنی که کودک از خویش می آموزد، تصویری از بی کفایتی خود است. ناتوانی در صرع، آموختنی است و یاد داده می شود.

حقیقت این است که کودک مبتلا به صرع، به مهارت های مدیریت استرس، بیش از حد متوسط، نیاز  دارد. داشتن تشنج ها و مقابله با نگرش های منفی، به چالش های زندگی او، اضافه می شوند. اطمینان پیدا کنید که او قدرت بیشتری برای این افزایش حجم کار دارد. جلوی استرس طبیعی در زندگی فرزندتان را نگیرید، که البته شامل استرس تشنج ها هم می شود. به جای آن، تمرکزتان را روی آموزش شیوه های سازگاری و مدیریت استرس به او قرار دهید. این موقعیت ها زیاد هستند:

اگر یک موقعیت خاص ( مثل دوست پیدا کردن )‌یا موضوع خاص ( مثل یک جدایی درازمدت ) برای کودک شما پر از استرس است؛ به او مهارت های لازم را آموزش دهید تا بتواند از این موقعیت ها، با موفقیت عبور کند. اطمینان داشته باشید که فرزندتان از نظر فیزیکی، فعال است و مرتب ورزش می کند. ورزش، اضطراب و افسردگی را کاهش می دهد و منافعی هم برای آستانۀ تشنج ها دارد. ورزش با یک تیم ورزشی، به یادگیری مهارت های اجتماعی، مهارت های فیزیکی و روحیۀ ورزشکاری کمک می کند. علائق و سرگرمی هایی که کودک از آنها لذت می برد و برای ساختن نیاز به تلاش دارد، اعتماد به نفس فرزندتان را بالا برده و به او کمک می کند تا توانمندی های منحصر به فرد خود را بشناسد.

کودکان در خانواده و گروه های اجتماعی نقش هایی دارند. آنها نیاز دارند تا انتظارات اجتماعی برای نظم و هماهنگی را محقق کنند. معمولاً والدین خیلی مایل نیستند که کودک مبتلا به صرع خود را با همین استانداردهایی که برای دیگر کودکان اجرا می شود، درگیر کنند. فشارهای ناآگاهانۀ زیادی روی والدین وجود دارد که سبب می شود تا آنها، انتظارهای خود را از کودک مبتلا به صرع کم کنند. باورهای نادرستی که می گوید این کودک قادر به مدیریت نیست و این استرس موجب تشنج او می شود. والدین، اغلب احساس گناه دارند از این که کودکشان لازم است سخت تر از دیگران تلاش کند تا بتواند به همان استانداردها برسد. این باورهای نادرست با انتظارات ناچیز والدین از کودک، به عملکرد او در آینده خیانت خواهد کرد.

اگر والدین ناامید شوند و کودک هم از رفتارهای استاندارد ( نظم ) و مسئولیت ها ( وظایف و هماهنگی ها ) معذور شود؛ کودک در آینده قادر نخواهد بود نقشی را در یک شغل یا در یک خانواده به عنوان یک بزرگسال ایفا کند.

ناتوانی در صرع، آموختنی است.  

دکتر رابرت جی میتان

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

ویرایش: ویدا ساعی

بیشتر

نگرش منفی دربارۀ صرع : ” افراد مبتلا به صرع، نمی توانند تنها بمانند. “

بزرگترین مانع موفقیت در استقلال فردی افراد مبتلا به صرع، غیر قابل پیش بینی بودن تشنج  برای والدین آنهاست، که منجر به اختلال اضطرابی در والدین می شود. ترسی که در مقاله های گذشته به آنها اشاره کردیم، نقش بزرگی در این باور نادرست، ایفا می کند. والدین فکر می کنند اگر فرزندشان را در تمام 24 ساعت شبانه روز کنترل نکنند، اتفاق خیلی بدی برای او افتاده و این باعث می شود تا والدین از این مسئله وحشت کنند .

جانی مجبور است تمام روز در خانه بماند تا والدینش نگران نشوند. هزینۀ این کار خیلی گران تمام می شود : او فرصت یادگیری مهارت های اجتماعی را از دست می دهد و روی اعتماد به نفسش تأثیر می گذارد. جهان به شرطی برای او  امن است  که در خانه بماند.

عقیده ای وجود دارد مبنی بر این که افراد مبتلا به صرع نیاز دارند همیشه کسی اطرافشان باشد تا در امان بمانند. چه راه قدرتمندی برای آموزش ترس به یک کودک!

وقتی کودک در خانه ، برای مدتی  کاملاً  تنها است، تأکید بر این که همه چیز  به سادگی قابل انجام است  و  یک تماس ” آیا تو خوبی؟“؛ می تواند  مهمترین گام برای آموزش نترسیدن به او باشد.

من از والدینی که به من مراجعه می کردند و اصرار داشتند که کنار کودکشان بخوابند، حتی زمانی که او دیگر نوجوان شده بود، خسته شدم. چقدر برای خودتان طبیعی بود که در زمان کودکی تان با مادرتان در یک تخت بخوابید؟ با گذشت زمان، آن کودک، تبدیل به  یک فرد بزرگسال می شود و دیگر هرگز خانه را ترک نمی کند؛ در حالی که تمام شانس های خود را از دست می دهد. درس به زبان نیامده این است :  خیلی خطرناک است که تو تنها باشی؛ و این درس شب به شب تکرار می شود. ( و احتمالاً روز از پس روز )؛ و اینگونه می شود که او دیگر قادر نیست به شکلی مستقل زندگی کند. ترسی که یاد داده می شود خیلی عظیم است. {  ناتوانی در صرع، یک ناتوانی آموختنی است.}

لازم است نگرانی والدین برای خودشان باشد. آنها نمی توانند به خاطر ترس هایشان، موجب  شوند که کنترل زندگی کودکشان را در دست بگیرند. برای اطمینان از این که ما به عنوان والدین، می توانیم به تنهایی و بدون بچه هایمان که هنوز با ما زندگی می کنند؛ از بازنشستگی خودمان لذت ببریم ؛ نیاز است تا نقش فعالی برای ایجاد استقلال و راحتی کودکانمان در تنهایی شان داشته باشیم.

برای رسیدن به این نقطه، باید بگذاریم برویم. تمام بچه ها در معرض خطر هستند، اما  نیاز است تا بدانیم که ما قدرت جادویی برای جلوگیری از اتفاق های بد را نداریم. دوم اینکه  نیاز است تا درک کنیم که ما در حال رنج کشیدن از یک اختلال غیر قابل پیش بینی هستیم؛ و بیشترین چیزی که ما را نگران می سازد برایمان همان قدر  شانس وقوع دارد که گرفتن جایزۀ نوبل.

سوم نیاز است تا فعالانه کودکمان را تشویق کنیم که زمان هایی را تنها بماند و زمان هایی دور از خانه باشد. می توانیم با آموزش دوستانمان که چگونه تشنج را مدیریت کنند؛ این زمان ها را برای خودمان آسانتر  کنیم. این شکلی می دانیم که فرزندمان در بین افراد خوبی است و همچنین او هم می داند که امنیت دارد. دیدار از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، شب پیش آنها ماندن، شرکت در اردوها و … همه می توانند قسمتی از زندگی فرزند ما باشند. هر چه کودکمان بزرگتر می شود، زمان دور ماندن از خانه را برایش بیشتر کنیم تا با  توسعۀ مهارت های اجتماعی ، به  تدریج یادگیری در او شکل بگیرد و مطمئن باشد که به راحتی می تواند از خانه جدا شده و به دانشگاه یا در زمان مناسب به خانۀ خودش برود.

دکتر رابرت جی میتان

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

صرع در قرارهای عاشقانه

قرارهای عاشقانه، ممکن است در زندگی هر جوانی به صورت طبیعی پیش بیاید و البته خیلی هم راحت نیست. رفتن به اولین قرار عاشقانه، می تواند در بهترین شرایط، پراسترس باشد؛ حالا به آن صرع را هم اضافه کنید.

سؤالی که اغلب افراد نگران آن هستند، این است که چه زمانی به طرف مقابل خود بگویند که صرع دارند. قطعاً خیلی بهتر است که شما با هر کسی که قرار عاشقانه می گذارید، دربارۀ صرع خود، همانگونه که در مورد چیزهایی که برایتان اهمیت دارند، بگویید. با این حال خوب است قبل از به میان آوردن مسئله ای چنین شخصی، کمی صبر کنید تا با فرد مقابل احساس راحتی پیدا کنید.

هر رابطه ای به زمان خاص خود، نیاز دارد و فشار مسائل پیش از آمادگی تان، اصلاً ایدۀ خوبی نیست.  بعضی از افراد ترجیح می دهند ابتدا واکنش فرد مقابل را در مورد صرع ببینند. این می تواند کار را راحت تر کند. به عنوان با این سؤال : چه کسانی را می شناسی که صرع داشته باشند؟ و ببینند فرد مقابل چه واکنشی نشان می دهد.

با این حال بهتر است صبر کنید تا آن قدر احساس راحتی داشته باشید که بتوانید خود را کاملاً ابراز کرده و گفت وگویی صادقانه داشته باشید. توانایی پرسیدن سؤال ها و سهیم شدن احساس هایتان با هم در هر زمینه ای از جمله صرع، می تواند رابطه تان را قوی تر سازد.

  • اگر تشنج های من هنوز کنترل نشده باشند، چه ؟

البته اگر تشنج های شما هنوز به خوبی کنترل نشده است، بهتر است قبل از اینکه تشنج اتفاق بیفتد، زودتر دربارۀ صرع، گفت و گو کرده باشید.

احتمالاً این گفت وگو ممکن است کمی ناشیانه باشد ولی مطمئناً خیلی بهتر از زمانی است که بروز تشنج در اولین قرارتان با یک دوست تازه یا عشق آینده، یک موقعیت دشوار برایتان ایجاد کند.

اگرچه گفتن صرع به دیگران با تلفن یا ایمیل یا به صورت مجازی، ممکن است به نظر راحت تر باشد؛ ولی چنین محاورۀ‌ جدی، بهتر است چهره به چهره انجام شود. اگرچه شما نگران می شوید که گفت وگو، شکل ناراحتی به خودش بگیرد؛ اما می توانید هر چه در چهرۀ فرد مقابل اتفاق می افتد را ببینید و به آن واکنش نشان دهید. از طرف دیگر، شاید بهتر باشد صبر کنید و لحظۀ مناسب را پیدا کنید تا به صرع خود اشاره کنید؛ به جای این که از آن فرار کنید. هرچه قدر شما با فرد مقابل راحت تر باشید؛ گفت وگو راحت تر پیش خواهد رفت.

  • ترس از عدم پذیرش و رد شدن را چگونه مدیریت کنم؟

البته هر زمانی که شما با یک نفر دیگر، قراری دو نفره می گذارید؛ ترس از رد شدن وجود دارد. هرکسی نگران توافق های بعدی است. بعضی از افراد نگرانی زیادی دارند و به همین دلیل هرگز از طرف مقابل خود هیچ سؤالی نمی پرسند. به علاوه هر اخم طبیعی، ممکن است هزار جور تفسیر شود : مدل موهای مرا دوست دارد؟ نکنه جوش مرا دید؟ خنده ام بلند بود؟ رنگ لباس هایم خیلی روشن است؟

افراد مبتلا به صرع هم نگران این هستند که به دلیل وضعیت خود، کنار گذاشته شوند؛ که متأسفانه گاهی اتفاق می افتد.

گاهی افرادی که دربارۀ صرع هیچ چیزی نمی دانند، می ترسند؛ دقیقاً شبیه وحشت از مواجهه با یک چیز‌ ناشناخته. به هرحال با صبوری و فرصت، هرکسی می تواند یاد بگیرد که صرع ماجرایی وحشتناک نیست. چگونگی درک آنها و احساسشان نسبت به صرع، بازتاب درک و احساس فردی است که به آنها دربارۀ صرع آموزش می دهد.

هیچ کس از این که گاهی توسط دیگران پذیرفته نمی شود، فرار نمی کند. هرچیزی می تواند دلیل این رد شدن باشد مثل یک ویژگی شخصیتی، یک ویژگی جسمی که سبب می شود تا دیگری علاقه اش را از دست بدهد، یا حتی یک موقعیت اشتباه و بدشانسی. بیشتر وقت ها کسی که رد می کند، حتی نمی تواند برای خودش توضیح دهد که چرا فکر می کند طرف مقابل برای او مناسب نیست. گاهی اوقات حتی برای راحت تر کردن توضیح برای دوستانش، دلیلی می سازد که ممکن است علت واقعی نباشد.

بله؛ افراد دیگر ممکن است شما را به دلیل صرع رد کنند؛ ولی در بیشتر مواقع این، دلیل واقعی رد کردن آنها نیست. اگر هم باشد، فقط نشانه ای از یک سوءتفاهم و بی خبری است. با این همه گاهی اوقات، نگرانی داشتن برای رد شدن، می تواند باعث شود تا شما در ذهنتان، آن را در جاهایی ببینید که وجود خارجی ندارد. موقعیت برای شما خیلی راحت تر خواهد بود اگر طرف مقابلتان پیش از گفتن صرع خودتان، کمی دربارۀ آن بداند. در این موارد شما نیازی به توضیح زیاد ندارید یا نگران این نیستید که صرع، او را بی علاقه خواهد کرد.

هرچه که اتفاق بیفتد، حتی اگر موقعیت شما با شکست مواجه شود، صرع نباید مانع شما برای داشتن یک زندگی عاشقانه، کامل و البته پراسترس، مثل هر فرد دیگری شود.

بیشتر

دیگر برای صرع، مبارزی ساکت نخواهم بود.

هر روز پیش از آنکه از خانه خارج شوم، جیب هایم را بررسی می کنم : کلیدهایم و کیف پولم؛ تا مطمئن شوم که چیزهای ضروری را همراه خود دارم. وقتی بچه بودم، می دیدم والدین و بزرگترها همین کار را می کردند. همین طور قبل از رفتنم، کارت مخصوص صرع خود را کنترل می کنم. کارتی که به سینه ام آویزان کرده ام و آن را از روی لباسم لمس می کنم.

واژۀ صرع برایم مثل یک چتر بزرگ است که حدود 3.4 میلیون نفر در آمریکا را دربر می گیرد. من هم یکی از این جمعیت هستم. اصولاً من آدم خوش شانسی ام. تقریباً تمام تجربه هایی را که یک نفر می توانست در سلامت کامل داشته باشد، من هم تجربه کرده ام. به طور منظم مدرسه رفتم؛ برای 15 سال در تیم بسکتبال بودم و حالا در جایی که خودم انتخاب کرده ام، کار می کنم.  

وقتی در مراسم مختلف صرع شرکت می کنم، به صفحه های اجتماعی صرع نگاه می کنم، یا حتی به مطب پزشکم می روم، دچار احساس گناه می شوم. خیلی از افراد مبتلا به صرع، از تشنج های زیادی در روز رنج می برند؛ توانایی هایشان به شدت برای رسیدن به یک حداقل استقلال محدود شده است و در بعضی از موارد حتی زندگی شان تهدید می شود. سال ها فکر می کردم اگر احساس هایم را نسبت به صرع، در نظر بگیرم، خودخواهی کرده ام؛ چرا که افراد زیادی بودند که نسبت به من رنج بیشتری از صرع می بردند.  

اما اوقات دیگری هم بود که دیدگاه متفاوت تری داشتم. وقتی در 11 سالگی متوجه شدم که صرع دارم؛ یادم می آید که بارها به والدینم دربارۀ شدت و تعداد تشنج هایم دروغ گفتم. یک روز صبح در حالی که ساعت 4 بامداد تشنج داشتم، با والدینم می جنگیدم تا به من اجازه دهند که به مدرسه بروم. در واقع می خواستم به خودم ثابت کنم که صرع من خیلی هم سخت نیست. واقعیت را زمانی تجربه کردم که در بیمارستان به هوش آمدم و صورتم زخمی شده بود و ذهنم کاملاً گیج بود.

وقتی به گذشته نگاه می کنم مطمئن نیستم که تعداد واقعی تشنج ها، این فشار عاطفی را در من ایجاد کرد؛ بلکه یک دهه زندگی با صرع، موجب این فشار شد. برخلاف این که وضعیت روانی ام خراب تر می شد، اما من سریع به فکر خودم بازمی گشتم: دیگران وضعیتی بدتر از من داشتند.

این تفکر برای من دردسرساز شد. به خاطر می آورم چه قدر وحشت کردم وقتی هم تیمی هایم به من اجازه دادند که در خط پرتاب توپ بایستم و ناگهان حس کردم “اورا” (احساس پیش از وقوع تشنج ) دارم. به خاطر می آورم در مدرسه ناگهان نفهمیدم معلم چه می گوید و به میزم آنچنان چنگ زدم که انگشتانم از فشار سفید شدند و دعا می کردم این احساس زودتر تمام شود و کسی متوجه حال من نشود. وقتی بعد از دانشگاه شروع به کار کردم، از فکر اینکه تشنج ها سبب شوند که در کارم ناتوان شوم؛ می ترسیدم.

در این لحظه های وحشت، من درگیر عواطف شدیدی با صرعم می شدم. فقط به من یک بار دیگر اجازه بده تا بتوانم به پیروزی تیمم  کمک کنم؛ یک بار دیگر به من اجازه بده تا بتوانم امتحانم را قبول شوم؛ فقط یک بار دیگر به من اجازه بده تا  کارم را تمام کنم و بتوانم چک خود را نقد کنم. به من زمان کوتاهی فرصت بده تا طبیعی باشم و هر زمان مناسبت تر بود، من در اختیار تو هستم. این جنگ عاطفی درونی برایم طاقت فرسا شد.

تابستان سال 2018 به عنوان یک تازه فارغ التحصیل، مشتاق بودم که کارم را شروع کنم؛ ولی از درون همچنان می ترسیدم که برای رسیدن به اهدافم شکست بخورم؛ اهدافی که صرع مانع رسیدن به آنها می شد.  کمتر از یک هفته بود که به آپارتمان جدیدم نقل مکان کرده بودم که در شبکه های مجازی، خبری مرا به شدت تحت تأثیر خود قرار داد.

دوستی که او را در شبکه های مجازی می شناختم و صرع داشت؛ از دنیا رفته بود. من او را ندیده بودم، ولی با هم به صورت آنلاین دربارۀ داروها، ناخوشایندی متانت همیشگی در دانشگاه و قرارهای دوستی همراه  با صرع، گفت وگو کرده بودیم. خبر مرگ او به شدت مرا متأثر کرد. ما هردو کشمکش های مشابه داشتیم. اطلاع از مرگ او و یادآوری مکالماتمان، موجب شد زندگی خودم برایم دوباره منعکس شود. باز هم به شدت ترسیده بودم؛ اما این بار به  یک دلیل متفاوت. از این ترسیدم که نتوانم برای تغییری که صرع در روح و روانم به جا می گذاشت، کاری انجام دهم.

یک ماه بعد اولین جلسۀ درمانی ام را شروع کردم.

از آن روز در تلفن همراهم یک بخش نوشته ایجاد کرده ام. ادبیات نمی نویسم. فقط افکاری که بعد از تشنج دارم یا بازخوردهایم در زمان هایی که مثلاً در صف اتوبوس، منتظرم سوار شوم. اولین جمله این بود : امروز روزی بود که بالاخره من شکستم.  

وقتی به عقب برمی گردم، تغییر رفتار کنونی و یک سال گذشته، زمانی که این نوشتار را شروع کردم؛ حیرت انگیز بوده است. وقتی به گذشته نگاه می کنم، می بینم  به جای احساس مثلاً شکست یا از دست رفتن در جنگ احساسی با صرع، چه قدر چشم انداز ناهمواری داشته ام. گرچه صرع من خیلی شدید نبود؛ ولی من ناتوان از پذیرش آن بودم. نباید  صرع را فقط به عنوان یک عامل مزاحمت، نادیده گرفت. صرع یک قسمت اساسی از من است و طرد کردن آن، در واقع طرد کردن خودم است.

بیش از یک سال از درمان من با آن پزشک فوق العاده و کمک مؤثر آن دختری که مرا به این مسیر هدایت کرد، گذشت. تکبر، ناخالصی و غرق شدن در ترس آسیب پذیری، یک دهه از زندگی مرا در جنگی با خاموش با صرع فرو برده بود.

شما ممکن است هر روز یک تشنج داشته باشید یا ممکن است نداشته باشید. ممکن است همۀ فرصت هایی که همکارانتان دارند را داشته باشید یا ممکن است نداشته باشید. ممکن است تشنج هایتان با یک دارو کنترل شود و ممکن است هشت نوع دارو مصرف کنید و هنوز هم، تشنج هایتان کنترل نشده باشد. صرع در هر فردی متفاوت است؛ اما این حقیقت را نمی توان انکار کرد که حتی صرع خیلی خفیف هم، می تواند منجر به اضطراب شدید و ترس شود. چرا که صرع گسترۀ بزرگی دارد و تأثیرهای عاطفی آن، قابل انکار نیست. حیرت آور است که چه میزان  جامعۀ علمی کوچکی، دربارۀ مغز اطلاعات کافی دارند. حقیقت این است که صرع با میزان اضطراب زیاد، افسردگی و خودکشی ارتباط دارد.

بنابراین حالا وقتی آپارتمانم را ترک می کنم؛ هنوز کیف پولم، کلیدهایم و کارت صرعم را کنترل می کنم. اما وضعیت روحی خود را نیز بررسی می کنم. خیلی جزئیات خاصی ندارد.

فقط از خودم می پرسم آیا خوبم؟

 آیا از تشنجی که اخیراً اتفاق افتاده، مضطربم؟

 آیا از این که باید نوار مغز بگیرم و پیش دکترم بروم، دچار استرسم؟

 آیا استرس دیگری در زندگی دارم؟

 اگر صد در صد احساس رضایت نداشته باشم، تمرین می کنم کمی با خودم مهربان باشم. بعضی روزها واقعاً سخت هستند و من همچنان این تمرین شگفت انگیز مؤثر را انجام می دهم.

از وقتی کاملاً صرع خود را پذیرفته ام و شروع به گفت وگوی صادقانه در مورد تأثیر آن بر احساس هایم کرده ام؛ آن روزهای دشوار، کمتر و فاصله دارتر  شده اند. تغییرهای سال گذشته برایم شگفت انگیز و زمان بر بود. ترس و اضطرابم بیشتر قابل مدیریت شد. خودم را کاملاً پذیرفتم و همین پذیرش باعث شد  تا شغلم، روابطم و تمام زندگی ام نشاط بیشتری  داشته باشند. امیدوارم کسی که این مطلب را می خواند مثل من یکدنده و ساکت باقی نماند.

حرف بزنید. کمک بگیرید. وقتی با پزشکتان قرار دارید، با او نه تنها از تشنج هایتان، بلکه از احساس ها و سلامتی روانتان هم حرف بزنید. اگر نمی دانید به کجا مراجعه کنید، با یک مرکز صرع تماس بگیرید. من حقیقتاً آرزو می کردم کاش زودتر این کار را کرده بودم.

نوشته : رایان دلاگری ( Ryan DeLoughry )

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

ویرایش : ویدا ساعی

منبع : https://www.nj.com/opinion/2020/02/im-no-longer-fighting-a-silent-war-against-epilepsy.html

بیشتر

از دیگران به دلیل تشنج هایم، عذرخواهی نمی کنم.

به صورت های اطرافیانم نگاه می کردم؛ چهره هایی نگران، وحشت زده، کسانی که با عجله می آمدند تا مرا بلند کنند :

” ببخشید! خیلی ببخشید ! متأسفم! ”

و دوباره از هوش می رفتم.

من دچار یک تشنج تونیک – کلونیک شده بودم و بابت آن، بسیار آشفته و شرمنده می شدم.  چرا که فکر می کردم همه را به زحمت انداخته ام. می دانستم که گناه من نیست که صرع دارم؛ ولی  از نوجوانی در حالی که از مرحله ای به مرحلۀ دیگر می رفتم،  فکر می کردم ” من مستحق این شرایط هستم “.؛ پس باید عذرخواهی کنم.

اما واقعاً برای چه چیزی عذرخواهی می کردم؟ برای این که صرع دارم، یا چیز دیگری بود؟

این چیزی است که سعی کردم با دقت به آن نگاه کنم، تا علت اصلی را بفهمم. تشنج های من حتماً  با ناراحتی همراه بود، هم برای خودم و هم برای دیگران .  به ویژه برای کسانی که نمی دانستند من صرع دارم، ترسناک  هم بود.

گاهی فراموش می کردم داروهایم را مصرف کنم و همین مسئله، منجر به تشنج می شد. فکر می کردم به همین دلیل، نیاز دارم تا عذرخواهی کنم.  فکر می کردم از کسانی که به آنها نگفته ام صرع  دارم و این که آنها چگونه لازم است  با صرع من کنار بیایند، باید عذرخواهی کنم.

برایم واضح شد که چه بایدهایی، ریشۀ این عذرخواهی ها هستند. آیا عذرخواهی ها از  ناراحتی ها و ترسی هایی می آمدند که وقتی  هوشیار می شدم، برایم برجسته می شد و ناخودآگاه می گفتم : ” ببخشید “؟ البته که نه !

 این عذرخواهی از جایی عمیقتر می آمد. از این باور که چیزی ذاتی در من، ” اشتباه ” است. این که من غیرعادی هستم. از دیگران کمترم.  لیاقت مراقبت و توجه  آنها را ندارم.

دیگر اجازه ندادم که این افکار غیر منطقی به سرم راه پیدا کنند، چه ناخودآگاه و چه خودآگاه !

قطعاً  همۀ ما در زندگی خود با یکدیگر تفاوت داریم. من صرع دارم. این امر کاملاً اتفاقی بوده و تقصیر من نیست. این تقصیر هیچ کدام از ما که صرع داریم ، نیست.

از آنجایی که می جنگیم تا نگرش های منفی در مورد صرع را از بین ببریم، خیلی مهم است که این امواج عذرخواهی را متوقف کنیم. اگر عمیقاً بر این باوریم که ما نیز به اندازۀ دیگران خوبیم، پس لازم است به همین شیوه نیز عمل کنیم. من فکر می کنم عذرخواهی، دیگران را تشویق می کند تا نسبت به ما ترحم  کنند و پذیرش کمتری بگیریم.

ما می توانیم از دیگران بابت ناراحتی که در آنها به دلیل غیرمنتظره بودن تشنج هایمان ایجاد شده است، ابراز تأسف کنیم؛ اما هرگز بابت صرع خویش، عذرخواهی نمی کنیم.

منبع : https://themighty.com/2017/09/why-im-going-to-stop-apologizing-for-my-epilepsy

ترجمه : فاطمه عباسی سیر
ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

این دختر پنج ساله، جان مادرش را در هنگام تشنج نجات داد.

یک دختر پنج ساله که کاملاً نسبت به تشنج های مادرش اطلاع داشت؛ در زمان تشنج با اورژانس تماس گرفت و جان مادرش را نجات داد. گروه اورژانس بعد از رسیدن به بالین مادر، متوجه شدند که موقعیت او بسیار خطیر بوده است.

نکتۀ جالب توجه این که ایزی در زمان تشنج مادرش، کاملاً آرام بوده و اطلاعات مناسب را به گروه اورژانس داده است. او در مصاحبه ای که با او صورت گرفته، گفته است :

زانوهای مامانم می لرزیدند و من سه بار شمارۀ 9 را گرفتم و به آنها گفتم که یک دمپایی مامانم، پایش هست و یک دمپایی از پایش خارج شده است. من می دونستم باید چه کار کنم، چون قبلاً تمرین کرده بودیم. من دوبار به اورژانس زنگ زدم؛ چون اورژانس اول، به سرعت نرسید. وقتی بار دوم آنها به من جواب دادند، گفتم زودتر بیایید.

وقتی آنها به خانه مان رسیدند؛ در را باز کردم و آنها را پیش مادرم بردم.

ایزی در مدرسه، الگوی بچه های دیگر معرفی شده است و برای تقدیر از او، یک مدال به وی داده شد. 

ایزی بعد از گرفتن مدال گفت : احساس افتخار می کنم؛ چون مادرم را در زمان گرفتن مدال، بین تماشاچیان دیدم.

نام ایزی روی مدالش حک شده و یک روبان بنفش همراه آن است.

سامانتا مادر ایزی که 32 ساله است؛ کار دخترش را واقعاً حیرت آور توصیف کرد.

 او گفت : ایزی الماس کوچک من است. او جان مرا نجات داد.

او از زمانی که می توانست تلفن را دست بگیرد، می داند چگونه از آن استفاده کند. من می خواستم مطمئن باشم که او می داند اگر مامان یک روز زمین افتاد و شروع به لرزیدن کرد یا حتی بیدار نشد، چه کاری باید انجام دهد. او از زمانی که یک نوزاد بود، دیده که من گاهی تشنج می کنم و گاهی بیمار هستم. اولین تشنج من زمانی اتفاق افتاد که او در حال بازی با جغجغه اش بود. الان این مسئله تقریباً برای او عادی شده است.

ما با هم خیلی تمرین کردیم. من وانمود می کردم یک تلفن چی هستم و ایزی به من تلفن می کرد و ما با هم تمرین می کردیم که او چه بگوید.

به محض این که او کمی بزرگتر شد، من مطمئن شدم که او نشانی منزلمان را می داند. من به او خیلی افتخار می کنم.

سامانتا بعد از تماس دخترش، به بیمارستان برده شد و بعد از بهتر شدن حالش، مرخص شد.

سامانتا اضافه کرد: ” داشتن تشنج برای من عادی شده است. ولی شما نمی توانید همیشه خیلی مراقب خود باشید. اگر من آن روز تنها بودم و مراقبت پزشکی برایم  نمی رسید؛ نمی دانم چه بر سرم می آمد. ”

ایزی گفت که کارکنان اورژانس آن روز خیلی “مهربان” و “دوستانه” رفتار کردند.  

معلم ایزی گفت: وقتی من برای اولین بار این ماجرا را شنیدم، بغض گلویم را گرفت و فکر می کنم بقیۀ همکارانم هم همینطور بودند.

برای بچه ای به سن او، دانستن نشانی منزل و انجام این کارها با این آسودگی، واقعاً شگفت آور است. من حقیقتاً پراز غرورم . این کار به بقیۀ بچه های کلاسش، یک اعتماد به نفس خواهد داد. او واقعاً برای دیگران الهام بخش و یک الگوی حقیقی است.

منبع : https://www.mirror.co.uk/news/uk-news/five-year-old-girl-saves

ترجمه : فاطمه عباسی سیر

ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر

نگرش منفی در صرع : ” افراد مبتلا به صرع، نمی توانند به تنهایی از عهدۀ کارهای خود برآیند. “

بزرگترین مانع موفقیت در استقلال فردی افراد مبتلا به صرع، اختلال غیر قابل پیش بینی در والدین آنها است. ترسی که در مقاله های گذشته به آنها اشاره کردیم، نقش بزرگی در این باور نادرست، ایفا می کند. والدین به وحشت می افتند که اگر تمام 24 ساعت روز را نظارت نداشته باشند، اتفاق خیلی بدی برای فرزندشان پیش بیاید . جانی مجبور است تمام روز در خانه بماند تا والدینش نگران نشوند. هزینۀ این کار خیلی گران تمام می شود : او فرصت یادگیری مهارت های اجتماعی را از دست می دهد و در اعتماد به نفسش شکل می گیرد به شرطی جهان بیرون برای او  امنیت دارد که در خانه بماند.

عقیده ای وجود دارد مبنی بر این که افراد مبتلا به صرع نیاز دارند تا همیشه کسی اطرافشان باشد تا در امان بمانند. چه راه قدرتمندی برای آموزش ترس به یک کودک!

وقتی کودک در خانه ، برای مدتی  کاملاً  تنها است، تأکید بر این که همه چیز  به سادگی قابل انجام است  و  یک تماس ” آیا تو خوبی؟“؛ می تواند  مهمترین گام برای آموزش نترسیدن به او است.

من از والدینی که به من مراجعه می کردند و اصرار داشتند که کنار کودکشان بخوابند، حتی زمانی که او دیگر نوجوان شده بود، خسته شدم. چقدر برای خودتان طبیعی بود که در زمان کودکی تان با مادرتان در یک تخت بخوابید؟ با گذشت زمان، آن کودک، تبدیل به  یک فرد بزرگسال می شود و دیگر هرگز خانه را ترک نمی کند؛ در حالی که تمام شانس های خود را از دست می دهد. درس به زبان نیامده این است : خیلی خطرناک است که تو تنها باشی ؛ و این درس شب به شب تکرار می شود. ( و احتمالاً روز از پس روز )؛ و اینگونه می شود که او دیگر قادر نیست به شکلی مستقل زندگی کند. ترسی که یاد داده می شود خیلی عظیم است. ناتوانی در صرع یک ناتوانی آموختنی است.

لازم است نگرانی والدین برای خودشان باشد. آنها نمی توانند به خاطر ترس هایشان، موجب  شوند که کنترل زندگی کودکشان را در دست بگیرند. برای اطمینان از این که ما به عنوان والدین، می توانیم به تنهایی و بدون بچه هایمان که هنوز با ما زندگی می کنند؛ از بازنشستگی خودمان لذت ببریم ؛ نیاز داریم تا نقش فعالی برای تدارک استقلال و راحتی کودکانمان در تنهایی شان داشته باشیم.

برای رسیدن به این نقطه، باید بگذاریم برویم. تمام بچه ها در خطر هستند و ما نیاز داریم تا بدانیم که ما قدرت جادویی برای جلوگیری از اتفاق های بد را نداریم. دوم اینکه  نیاز داریم تا درک کنیم که ما در حال رنج کشیدن از یک اختلال غیر قابل پیش بینی هستیم؛ و بیشترین چیزی که ما را نگران می سازد همان قدر شانس وقوع دارد که گرفتن جایزه نوبل برایمان.

سوم نیاز داریم تا فعالانه کودکمان را تشویق کنیم که زمان هایی را تنها بماند و زمان هایی دور از خانه باشد. می توانیم با آموزش دوستانمان که چگونه تشنج را مدیریت کنند؛ این زمان ها را برای خودمان آسانتر  کنیم. این شکلی می دانیم که فرزندمان در بین افراد خوبی است و همچنین او هم خواهد دانست که امنیت دارد. دیدار از پدربزرگ ها و مادربزرگ ها، شب پیش آنها ماندن، شرکت در اردوها و … همه می توانند قسمتی از زندگی فرزند ما باشند. هر چه کودکمان بزرگتر می شود، زمان دور ماندن از خانه را برایش بیشتر کنیم و توسعۀ مهارت های اجتماعی اش سبب می شود تا یادگیری تدریجی در او شکل گیرد که او را مطمئن می سازد می تواند به راحتی از خانه جدا شده و به دانشگاه یا در زمان مناسب به خانۀ خودش برود.

نوشته : دکتر رابرت جی میتان –Robert J. Mittan

ترجمه: فاطمه عباسی سیر

ویرایش : ویدا ساعی

بیشتر